کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزیری
معنی
(وَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب ) منسوب به وزیر. 2 - (اِ.) ظرفی پهن کوچک تر از دوری . 3 - نوعی قطع کتاب به اندازة 16*5/23 سانتی متر. ؛ ~ بزرگ نوعی کتاب در قطع 20 * 26 سانتی متر. ؛ ~ کوچک کتاب در قطع 13*20 سانتی متر. 4 - نوعی انجیر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزیری
لغتنامه دهخدا
وزیری . [ وَ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از انجیر باشد، و آن میوه ای است معروف . (برهان ) (آنندراج ). || آوند پهنی کوچکتر از دوری . (ناظم الاطباء). ظرفی پهن کوچکتر از دوری . (فرهنگ فارسی معین ). || قطعی از قطعهای کتاب ، بزرگتر از رُقعی . || (حامص ) کار وزار...
-
وزیری
لغتنامه دهخدا
وزیری . [ وَری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وزیر. (انساب سمعانی ).
-
وزیری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب ) منسوب به وزیر. 2 - (اِ.) ظرفی پهن کوچک تر از دوری . 3 - نوعی قطع کتاب به اندازة 16*5/23 سانتی متر. ؛ ~ بزرگ نوعی کتاب در قطع 20 * 26 سانتی متر. ؛ ~ کوچک کتاب در قطع 13*20 سانتی متر. 4 - نوعی انجیر.
-
وزیری
دیکشنری فارسی به عربی
وزارة
-
واژههای مشابه
-
انجیر وزیری
لغتنامه دهخدا
انجیر وزیری . [ اَ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انجیریست سپید. (مؤید الفضلاء). قسمی از انجیر سپید و ظریف . (ناظم الاطباء). شاه انجیر. (یادداشت مؤلف ) : سیب و زردآلو و آلوچه و آلوبالوباز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.بسحاق اطعمه .
-
پادشاه وزیری
لغتنامه دهخدا
پادشاه وزیری . [ دْ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی اطفال .
-
كفیل نخست وزیرى
دیکشنری فارسی به عربی
رئيس الوزراء بالوكالة
-
جستوجو در متن
-
premiership
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نخست وزیر، نخست وزیری، دفتر نخست وزیری، مقام نخست وزیری، اولویت
-
premierships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نخستوزیر، نخست وزیری، دفتر نخست وزیری، مقام نخست وزیری، اولویت
-
رئيس الوزراء بالوكالة
دیکشنری عربی به فارسی
كفيل نخست وزيرى
-
شاه انجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']anjir نوعی انجیر اعلا؛ انجیر وزیری.
-
موازرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: موازَرَة] [قدیمی] movāzerat ۱. یاری و کمک کردن.۲. وزیری کردن.
-
توزر
لغتنامه دهخدا
توزر. [ ت َ وَزْ زُ ] (ع مص ) وزیری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). وزیر شدن و وزیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).