کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزیرمختار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزیرمختار
/vazirmoxtār/
معنی
نمایندۀ یک دولت در پایتخت دولت دیگر؛ سفیر رتبۀ دوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزیرمختار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] vazirmoxtār نمایندۀ یک دولت در پایتخت دولت دیگر؛ سفیر رتبۀ دوم.
-
واژههای همآوا
-
وزیر مختار
لهجه و گویش تهرانی
سفیر
-
جستوجو در متن
-
استوارنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (سیاسی) 'ost[o]vārnāme معرفینامه، اعتبارنامه، و حکم انتصاب سفیر یا وزیرمختار که از طرف دولت صادر میشود تا در کشور دیگر به رئیس آن کشور ارائه دهد؛ اعتبارنامه.
-
اعتبارنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'e'tebārnāme ۱. (بانکداری) سندی که بانک برای تایید اعتبار مشتری خود نزد بانکهای دیگر به وی میدهد.۲. (سیاسی) معرفینامه و حکم انتصاب سفیر یا وزیرمختار که از طرف دولت صادر میشود تا در کشور دیگر به رئیس آن کشور ارائه دهد؛ ...
-
الچی
لغتنامه دهخدا
الچی . [ اِ ] (ترکی ، اِ) ایلچی . (فرهنگ ناظم الاطباء). بمعنی فرستاده و رسول . ایلچی و اِلشی و اَلاچی نیز گویند جمع آن اِلچیَّة است . (دزی ج 1 ص 33). در آذربایجان ایلچی نویسند و اِلچی تلفظ کنند. رجوع به ایلچی شود. || سفیر و وزیرمختار. (فرهنگ ناظم الا...
-
زامباور
لغتنامه دهخدا
زامباور. (اِخ ) ادوارد فن . از رجال سیاسی در آغاز قرن حاضر است و از 1913 تا 1918 بسمت وزیرمختار اطریش در دربار عثمانی اقامت داشت . وی به جمع و تحقیق درباره ٔ مسکوکات اسلامی علاقه ٔ وافر داشت و مقالات گرانبهائی در این باره در مجلات مختلف نوشت . چندی ب...
-
حجةالاسلام شفتی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و ...
-
کاپیتولاسیون
لغتنامه دهخدا
کاپیتولاسیون . [ ت ُ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاپیتلاسیون . حقی که به اتباع خارجیان در مملکتی دهند مبنی بر اینکه در محاکم خود آن مملکت محاکمه نشوند، بلکه در محاکم مربوط به دولت خود محاکمه گردند. در رساله ٔ «حقوق بین الملل خصوصی » چ 1 صفحه ٔ 35 آمده : در ...