کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزنده
لغتنامه دهخدا
وزنده . [ وَ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزان . وزیدن دارنده .
-
وزنده
دیکشنری فارسی به عربی
نافخ
-
جستوجو در متن
-
بزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bazande ۱. وزنده.۲. جهنده.
-
وزان
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) = بَزان : وزنده .
-
وزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بزان، بزانه› vazān وزنده؛ در حال وزیدن.
-
نافخ
دیکشنری عربی به فارسی
دمنده , وزنده , کسي يا چيزي که بدمد يابوزد , ماشين مخصوص دميدن
-
sapwoods
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sapwoods، برنچوب نرم وزنده پوست درخت
-
بزنده
لغتنامه دهخدا
بزنده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزنده . رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
blower
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمنده، وزنده، ماشین مخصوص دمیدن، خود ستا، کسی یا چیزی که بدمد یابوزد
-
blowers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمنده، وزنده، ماشین مخصوص دمیدن، خود ستا، کسی یا چیزی که بدمد یابوزد
-
سافنة
لغتنامه دهخدا
سافنة. [ ف ِ ن َ] (ع ص ، اِ) باد خاکروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد وزنده بر روی زمین و خراشنده خاک را. (شرح قاموس ). باد وزنده بر روی زمین . (قطر المحیط). ج ، سوافن .
-
بزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بزانه› [قدیمی] bezān وزان؛ وزنده؛ در حال وزیدن: ◻︎ نه ابر بهارم که چندان بگریم / نه باد بزانم که چندان بپویم (مسعودسعد: لغتنامه: بزان).
-
دمنده
فرهنگ فارسی معین
(دَ مَ دِ)(ص فا.)1 - فوت کننده .2 - وزنده ، خروشنده . 3 - نمو کننده .
-
بادآهنگ
لغتنامه دهخدا
بادآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است . (آنندراج ). || باد بیش وز یعنی باد سخت و تند وزنده و باد کم و زیاد سست و آهسته وزنده . (آنندراج ) (انج...