کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزن
/vazn/
معنی
۱. میزان سنگینی چیزی.
۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.
۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.
۴. (موسیقی) ریتم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار
۲. ریتم، سجع، ضرب
برابر فارسی
آهنگ، سنگین
فعل
بن گذشته: وزن کرد
بن حال: وزن کن
دیکشنری
euphony, gravity, weight
-
جستوجوی دقیق
-
وزن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار ۲. ریتم، سجع، ضرب
-
وزن
فرهنگ واژههای سره
آهنگ، سنگین
-
وزن
لغتنامه دهخدا
وزن . [ وَ ] (ع مص ) دل بر چیزی نهادن . نهادن دل خود را به چیزی : وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنجیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زنة. (منتهی الارب ). سختن . (تاج المصادر بیهقی ). اندازه ...
-
وزن
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگینی . 2 - اندازه ، مقدار. ج . اوزان . 3 - ارزش ، اعتبار. 4 - آهنگ تلفظ یک واژه یا یک جمله (ادبی ). 5 - ریتم (موسیقی ).
-
وزن
دیکشنری عربی به فارسی
نزن , سنگيني , سنگ وزنه , چيز سنگين , سنگين کردن , بار کردن
-
وزن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی، جمع: اَوزان] vazn ۱. میزان سنگینی چیزی.۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.۴. (موسیقی) ریتم.
-
وزن
دیکشنری فارسی به عربی
ايقاع , عبء , مقياس
-
وزن
لهجه و گویش بختیاری
vazn وزن، نام وزنهایى که استفاده مىشود عبارتاند از:man .
-
واژههای مشابه
-
وَزْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
وزن - سنگینی - نسبت شیء اندازه گیری شده به واحد اندازه گیری - واحد اندازه گیری (در عباراتی نظیر "وَﭐلْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ ﭐلْحَقُّ " اشاره دارد به اینکه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد ، و چون اعمال نيک مشتمل بر حق است از ...
-
weight step, coupure depoids (fr.)
مبنای وزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] وزن مبنایی که براساس آن هزینههای زمینی و هوایی و دریایی محاسبه میشود
-
weight fluctuation
نوسان وزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] کاهش و افزایش متناوب وزن که عموماً در نتیجۀ بیماری خصوصاً بیماریهای تیروئیدی رخ میدهد
-
weight management
مدیریت وزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ایجاد تعادل بین دریافت و از دست دادن انرژی با هدف حفظ و تثبیت وزن
-
weight control
واپایش وزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] دست یافتن به وزن ایدهآل و حفظ آن با خوردن غذاهای مقوی و انجام فعالیتهای بدنی مناسب
-
meter, time 1
وزن 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] الگویی که در آن تسلسلی پایدار از ضربانهای ریتمی سازماندهی شود