کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزمة
لغتنامه دهخدا
وزمة. [ وَ م َ ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دسته ٔ سبزی تره . (المنجد). || (مص ) اندکی زیان رسیدن در مال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و فعل آن به طور مجهول استعمال شود. (منتهی الارب ). || چیز ا...
-
واژههای مشابه
-
وزمه
لغتنامه دهخدا
وزمه . [ وَ م َ / م ِ ] (اِ) فصل زمستان را گویند، چه وزمه بادی باشد که در آخر زمستان وزد. (آنندراج ).- باد وزمه ؛ بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء).- وزمه باد ؛ بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء).
-
وزمه
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) (Vazmeh) کامیون، بارکش. واژه اى کهن به چم گارى هاى بزرگ بارى، که در این زمانه مى توان به جاى کامیون از آن بهره برد. از این دست مى توان داشت: وزمیدن: حمل و نقل کردن؛ وزمایش: عمل حمل و نقل؛ وزمنده: کسی که حمل و نقل می کند؛ وزمید...
-
واژههای همآوا
-
وذمة
لغتنامه دهخدا
وذمة. [ وَ ذَ م َ] (ع اِ) روده و شکنبه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، وِذام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یکی وذم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یعنی یک دوال گوشه ٔ دول . (ناظم الاطبا...
-
وضمة
لغتنامه دهخدا
وضمة. [ وَ م َ ] (ع اِ) وضیمة. جماعت . (منتهی الارب ): الحی وضمة واحدة؛ ای جماعة متقاربة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک گروه مردم از دوصد تا سه صد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گروه اندک که بر قوم دیگر فرودآیند. (آنندراج ).
-
وظمة
لغتنامه دهخدا
وظمة. [ وَ م َ ](ع اِ) تهمة. تهمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
وزم
لغتنامه دهخدا
وزم . [ وَ ] (ع اِ) دسته ٔ سبزی تره . (منتهی الارب ) (المنجد) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقدار. (اقرب الموارد). وزمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت که عقاب در آشیانه ٔ خود جمع کند. (منتهی ال...
-
اندازه
لغتنامه دهخدا
اندازه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) مقیاس و مقدار هر چیزی . (انجمن آرا) (از آنندراج ). مقیاس و مقدار و قدر . (از ناظم الاطباء). مبلغ. مقدار. (مهذب الاسماء). مقدار و مقیاس . (سروری ). مقدار. (دهار). مقیاس . مقدار. (فرهنگ فارسی معین ). حد. قدر. (ترجمان جرجانی...