کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزغه
مترادف و متضاد
کلپاسو، کلپاسه، مارمولک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزغه
واژگان مترادف و متضاد
کلپاسو، کلپاسه، مارمولک
-
واژههای مشابه
-
وزغة
لغتنامه دهخدا
وزغة. [ وَ زَ غ َ ] (ع اِ) سام ابرص .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کربسه یا جانوری است شبیه کربسه و بدانجهت به این نام خوانده شده که سبک و چست و تیزحرکت است . (منتهی الارب ). یکی از گونه های مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، وَزَغ ، اوزاغ ، وِزغان ...
-
جستوجو در متن
-
مارمولک
واژگان مترادف و متضاد
چلپاسه، کلپاسه، وزغه
-
بزغه
لغتنامه دهخدا
بزغه . [ ب َ زَ غ َ / غ ِ ] (اِ) بمعنی وزغه است که چلپاسه باشد. (برهان ). وزغه . چلپاسو. کلپاسو، و معرب آن جلباسة است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سوسمار. وزغه . ضب . (یادداشت بخط دهخدا).
-
وزغان
لغتنامه دهخدا
وزغان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وزغة، به معنی کربسه یا جانوری شبیه کربسه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وزغة شود.
-
وزاغ
لغتنامه دهخدا
وزاغ . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وزغة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی کربسه ها یاجانوری شبیه کربسه . (آنندراج ). رجوع به وزغة شود.
-
ابومروان
لغتنامه دهخدا
ابومروان . [ اَ م َرْ ] (ع اِ مرکب ) وزغه . (المرصع).
-
کلموژ
لغتنامه دهخدا
کلموژ. [ ک َ ] (اِ) چلپاسه و وزغه را گویند. (برهان ). چلباسه و وزغه را گویند و در نسخه ٔ سروری سوسمار گفته که مارپلاس نیز گویند. (آنندراج ). کلپاسه ای که سر آن به مار ماند. (ناظم الاطباء). چلپاسه . مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عضاء
لغتنامه دهخدا
عضاء. [ ع َ ] (ع اِ) جانوری است بزرگتر از وزغه . عظاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عظاء شود.
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ] (اِ) وزغه . (از فهرست مخزن الادویه ). || چلپاسه . کرباسو. کرباسه . و شاید صورتی از کرباسه باشد. رجوع به کرباسو شود.
-
ازغان
لغتنامه دهخدا
ازغان . [ اِ ] (ع اِ)ج ِ وَزَغَة. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). وِزْغان .
-
کرپاسو
لغتنامه دهخدا
کرپاسو. [ ک َ ] (اِ) نوعی از حرباست و آن کوچک است و چون آن را بزنند دمش از بدن جدا شود و تا دیری حرکت کند و عربان وزغه گویندش . از موذیان است و گویند هرکه وزغه را بزند چنان باشد که هفت من گندم به درویشی تصدق کند. کرپاشو. (برهان ) (آنندراج ). چلپاسه ٔ...
-
کربایس
لغتنامه دهخدا
کربایس . [ ک َی ِ ] (اِ) کربایش . کرباسه است که وزغه و چلپاسه باشد. (آنندراج ). قسمی از چلپاسه ٔ زهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به کرباسه ، چلپاسه ، کرباسو و مارمولک شود.