کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزرا
/vozarā/
معنی
= وزیر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزرا
لغتنامه دهخدا
وزرا. [ وُ زَ ] (ع اِ) وزراء. ج ِ وزیر. وزیران و دستوران . (ناظم الاطباء) : آن وزیری که چون دگر وزراوزرورزی نکرد در یک باب . سوزنی .وزرای نوشیروان در مهمی از مصالح مملکت اندیشه همی کردند. (گلستان سعدی ). یکی از وزرای نیک محضر گفت . (گلستان سعدی ).وزر...
-
وزرا
فرهنگ فارسی معین
(وُ زَ) [ ع . وزراء ] (اِ.) جِ وزیر.
-
وزرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وزراء، جمعِ وزیر] vozarā = وزیر
-
واژههای مشابه
-
هیلت وزرا
دیکشنری فارسی به عربی
وزارة
-
وزیر و وزرا
فرهنگ گنجواژه
افراد مهم جامعه.
-
جستوجو در متن
-
cabinet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کابینه، قفسه، هيئت دولت، اطاقک، جعبه کشودار، هيئت وزرا
-
cabinets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کابینت ها، کابینه، قفسه، هيئت دولت، اطاقک، جعبه کشودار، هيئت وزرا
-
وزارة
دیکشنری عربی به فارسی
قفسه , اطاقک , هيلت وزرا , وزارت , وزيري , دستوري , وزارتخانه
-
تدبیرگری
لغتنامه دهخدا
تدبیرگری . [ ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) تدبیر کردن . عمل تدبیرگر : پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک از نکورایی و دانایی و تدبیرگری .فرخی .
-
مخادم
لغتنامه دهخدا
مخادم .[ م َ دِ ] (ع اِ) وزرا. || اهل و عیال و سایر اهل البیت . || نوکرها و غلامها و برده ها و خواجه ها. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
نکورایی
لغتنامه دهخدا
نکورایی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) نکورای بودن . صفت نکورای . رجوع به نکورای شود : پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک از نکورایی و دانایی و تدبیرگری . فرخی .گوید اینجا خاص مهمانْت آمدم اجری خاص از نکورایی فرست .خاقانی .
-
صدری
لغتنامه دهخدا
صدری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی است . نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطه ٔ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
توسط کردن
لغتنامه دهخدا
توسط کردن . [ ت َ وَس ْ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میانگی کردن . میانجی شدن . وساطت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یکی از وزرا به زیردستان رحمت آوردی واصلاح همگنان را به خیر توسط کردی . (گلستان سعدی ).