کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزان
/vazān/
معنی
وزنده؛ در حال وزیدن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: وزاند
بن حال: وزان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَ ] (حرف ربط + حرف اضافه + ضمیر) مخفف و از آن : وزان پس یلان سینه را دید و گفت که اکنون چه داری تو اندر نهفت . فردوسی .وزان چاره جستن بدان روزگاروزان پوشش جامه ٔ شهریار.فردوسی .
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَ ] (نف ) جهنده باشد عموماً و تموج هوا را گویند خصوصاً. (آنندراج ) (برهان ). روان . (غیاث اللغات ). وزنده . (ناظم الاطباء). در حال وزیدن : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است . منوچهری .تا بادها وزان شد بر روی ...
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَزْ زا ] (ع ص ) سنجش کننده . وزن کننده . بسیار وزن کننده . (غیاث اللغات ). آنکه بار سنجد. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). قپاندار. ترازودار. آنکه می سنگد و وزن میکند. (ناظم الاطباء) : همی نگردد، چندانکه دم زنی فارغ ز برکشیدن زر عطای او وزان . فر...
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وِ] (ع اِ) برابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): هذا وزانه ؛ آن برابر اوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) برابر کردن میان دو چیز. (آنندراج ). موازنه . (المصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). همسنگی . (فرهنگ فارسی معین ) : و نگذارد که ناا...
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وُزْ زا ] (ع ص ، اِ) وزن کنندگان . (غیاث اللغات ).
-
وزان
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) = بَزان : وزنده .
-
وزان
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ ع . ] (اِمص .) موازنه ، همسنگی .
-
وزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بزان، بزانه› vazān وزنده؛ در حال وزیدن.
-
وزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] vezān ۱. روبهرو کردن.۲. برابر کردن در وزن؛ سنجیدن دوچیز که کدام سنگینتر است.۳. (اسم) برابر؛ برابر در وزن؛ همسنگ.
-
وزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vezzān وزنکننده؛ سنجنده.
-
واژههای مشابه
-
صدرالدین وزان
لغتنامه دهخدا
صدرالدین وزان . [ص َ رُدْ دی ن ِ وَزْ زا ] (اِخ ) رجوع به وزان شود.
-
easterlies
شرقوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر بادی با مؤلفۀ شرقی، معمولاً در جریانها یا گرتههای (patterns) وسیع بادهای شرقیِ مداوم
-
westerlies
غربوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. باد بیشوز یا باد غالب غرب به شرق بهویژه متمرکز در عرضهای میانی هردو نیمکره 2. هر بادی با مؤلفهای از غرب
-
ابن وزان
لغتنامه دهخدا
ابن وزان . [ اِ ن ُ وَزْ زا ] (اِخ ) ابوالقاسم ابراهیم بن عثمان قیروانی . فقیه و ادیب لغوی . او را با ثعلب و مبرد برابر میشمردند و گفته اند چند کتاب لغت چون کتاب العین خلیل بن احمدو اصلاح المنطق و غیر آن را از حفظ داشت . و او را تألیفات بسیار است . ...