کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وری
معنی
(وَ) (عا.) مهمل دری : دری وری . و این دو کلمه با هم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ ] (ع اِ) به فتح واو و کسر راء مهمله و یاء مجهول ، اماله ٔ ورا که به معنی مخلوقات است . (غیاث اللغات ) : توبه را از جانب مغرب دری باز باشد تا قیامت بر وری .مولوی .
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ را ] (ع اِ) آفریدگان . (از منتهی الارب ). خلق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آفریده . (ناظم الاطباء).- ابوالوری ؛ کنیه است روزگار را زیرا مردم به زمان خود شبیه ترند تا به پدران خود. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) جای کردگی ریم در شکم و جز...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ ری ی ] (ع ص ) پیه آکنده ٔ فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).- لحم وری ؛گوشت فربه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).|| آتش زنه ٔ آتش دهنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَرْی ْ ] (ع مص ) تباه کردن ریم شکم را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خانه کردن ریم در زیر پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر شش کسی زدن . || افروخته شدن آتش . || پیه ناک و بسیار آکنده شدن مغز در استخوان شتر از فربهی ...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وُ ری ی ] (ع مص ) آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وُرْی ْ شود.
-
وری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (عا.) مهمل دری : دری وری . و این دو کلمه با هم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است .
-
وری
فرهنگ فارسی معین
(وَ را) [ ع . ] (اِ.) 1 - خلق ، مخلوق . 2 - آفریده .
-
وری
واژهنامه آزاد
بلند شدن
-
واژههای مشابه
-
کین وری
لغتنامه دهخدا
کین وری . [ وَ ] (حامص مرکب ) بدخواهی و دشمنی و بداندیشی . (ناظم الاطباء). عداوت . کینه توزی : کز سر کین وری و بدخویی درحق من دعای بد گویی . نظامی .کارگاه خشم گشت و کین وری کینه دان اصل ضلال و کافری . مولوی .رجوع به کین ور شود.
-
کینه وری
لغتنامه دهخدا
کینه وری . [ ن َ / ن ِ وَ ] (حامص مرکب ) دشمنی و عداوت و بدخواهی . (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی کینه ور : بی کینه وری سلاح بسته چون گل به سلاح خویش خسته . نظامی .و رجوع به کینه ور شود. || انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به کینه ور شود.
-
immersion
غوطهوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
reactivity 2
واکنشوَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] معیاری برای نشان دادن میزان دور بودن حالت واکنشگاه/ رآکتور هستهای از وضعیت بحرانی آن
-
agency 5
کنشوَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] قابلیت انجام دادن کار سیاسی هدفمند یا اِعمال قدرت سیاسی
-
یک وری
لغتنامه دهخدا
یک وری . [ ی َ / ی ِ وَ ] (ص نسبی ) یک سمتی . یک سویی . یک جهتی . متمایل به یک جهت .- یک وری افتادن ؛ در تداول عوام ، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین . (یادداشت مؤلف ).- یک وری شدن کار ؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف . به یکی از دو صورت استقرار...