کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ورک
/varak/
معنی
بوتهای خاردار با ساقههای پُرخار که برای سوزاندن به کار میرفته؛ درمنه؛ علف جاروب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرین، کفل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورک
واژگان مترادف و متضاد
سرین، کفل
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . واقع در 63 هزارگزی راه عمومی . سکنه ٔ آن 511 تن است . آب آن از رودخانه ٔ رزون تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . اهالی در زمستان برای تأمی...
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ ] (ع مص ) حبال ؛ ورک ساختن رسن را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).|| بر ورک تکیه نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکیه کردن بر سرین . (برهان ).
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ / وِ ] (ع اِ)برسوی ران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، اوراک . (منتهی الارب ). || القوم علی ورک واحد [ و یفتح ]؛ یعنی قوم مجتمعند بر یک اندیشه و تدبیر جهت شکست من . (منتهی الارب ).
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ رَ ] (اِ) نام خاری است که آن را سوزند و آتش آن بسیار تند و تیز می باشد خصوص برای نان پختن و بریان در تنور گذاشتن . (برهان ) : خصمت در آب دیده شده گرچه چون وزک سوزد همیشه زآتش رشک تو چون ورک . ابوعلی حاجی .شب تار و بیابان پرورک بی .باباطاهر...
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ رَ ] (ع اِ) استخوان برسوی ران . استخوان سرین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کفل و سرین . (برهان ). سرین . (بحر الجواهر). || بن درخت . (منتهی الارب ). || (مص ) بزرگ شدن ورک . (اقرب الموارد).
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ رِ ] (ع اِ) وَرک . وِرک . برسوی ران . مؤنث آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سرین و کفل . (غیاث اللغات ). ج ، اوراک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ورک سفینه ؛ قسمت آخر کشتی . (اقرب الموارد).
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وِ ] (ع اِ) جانب کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جای گذر زه آن . (منتهی الارب ). مجری الوتر منها. (اقرب الموارد). || کمانی که از بن تنه ٔ درخت ساخته باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وُ رُ ] (ع اِ) ج ِ وِراک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وراک شود.
-
ورک
فرهنگ فارسی معین
(وَ رِ) [ ع . ] (اِ.) قسمت بالای ران .
-
ورک
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) کفل ، سرین .
-
ورک
دیکشنری عربی به فارسی
گرده , کفل , سرين , گوشت ران وگرده , قسمت ميان ران وتهيگاه , مفصل ران , جستن , پريدن , لي لي کردن , سهو کردن
-
ورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) varak بوتهای خاردار با ساقههای پُرخار که برای سوزاندن به کار میرفته؛ درمنه؛ علف جاروب.
-
ورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) varek ۱. استخوان ران.۲. بالای ران.۳. کفل.
-
ورک
واژهنامه آزاد
مهار بینی شتر