کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وروش
لغتنامه دهخدا
وروش . [ وُ ] (ع مص ) ورش . واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). اغراء. (اقرب الموارد). ورغلانیدن . (ناظم الاطباء). || وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. (از اقرب الموارد). بر طعام خوردن طفیلی کردن . (تاج...
-
جستوجو در متن
-
consuetude
دیکشنری انگلیسی به فارسی
consuetude، اعتیاد، رسم وروش، عرف، عادت
-
مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مذاهب] mazhab ۱. راهوروش؛ طریقه.۲. هریک از فرقهها و گرایشات دینی با مجموعهای از آیینها و آموزهها.
-
شریعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شریعة، جمع: شرائع] šari'at ۱. سنت؛ طریقه.۲. مذهب؛ آیین؛ راهوروش و آیینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته.
-
رسانش
واژهنامه آزاد
فرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
-
زومبارت
لغتنامه دهخدا
زومبارت . [ زُم ْ ] (اِخ ) ورنر (1863 - 1941 م .). اقتصاددان آلمانی و استاد دانشگاه برلن (از 1917). وی بر اثر مطالعه ٔ نظریه ٔ روش تاریخی مارکس کتابهایی درباره ٔ سرمایه داری نوشت و اصول سرمایه داری را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. سپس به مکتب اقتصادی ...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) یوسف ، فرزند نورالدین عبدالرحمن جامی ، شاعر مشهور. این پسر به گفته ٔ ادوارد برون در تاریخ ادبیات در پنجاه وشش سالگی شاعر قدم بعرصه ٔ وجود نهاده است ، از اینروی تولد وی باید بسال 873 هَ . ق . باشد (تولد جامی 817 هَ . ق ....
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...