کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورودیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ورودیه
معنی
(وُ یِّ) [ ازع . ] (اِ.) حق وجهی که بابت داخل شدن در جایی پرداخت می شود، حق الورود.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
admission, entree, entrée, fee
-
جستوجوی دقیق
-
ورودیه
لغتنامه دهخدا
ورودیه . [ وُ دی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) حق و پولی که بابت وارد شدن به جایی باید پرداخت : ورودیه برای رفتن به باغ وحش . حق دخول در جایی . مانند انجمن ،مدرسه ، و غیره . حق الورود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ورودیه
فرهنگ فارسی معین
(وُ یِّ) [ ازع . ] (اِ.) حق وجهی که بابت داخل شدن در جایی پرداخت می شود، حق الورود.
-
ورودیه
دیکشنری فارسی به عربی
بوابة , دخل , دخول , مدخل
-
ورودیه
واژهنامه آزاد
پذیرانه، درآیه.
-
جستوجو در متن
-
حقالورود
واژگان مترادف و متضاد
ورودی، ورودیه
-
دخولیة
لغتنامه دهخدا
دخولیة. [ دُ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به دخول . ورودیه . رجوع به ورودیه شود.
-
income
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درآمد، درامد، عایدات، عایدی، دخل، جریان، ورودیه، وارد شونده، جدید الورود
-
admission
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پذیرش، اعتراف، ورودیه، قبول، تصدیق، دخول، درامد، اجازهء ورود، بارداد
-
box office
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باجه بلیط فروشی، گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
-
admissions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پذیرش، اعتراف، ورودیه، قبول، تصدیق، دخول، درامد، اجازهء ورود، بارداد
-
incomes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درآمد، درامد، عایدات، عایدی، دخل، جریان، ورودیه، وارد شونده، جدید الورود
-
gates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دروازه ها، دروازه، گیت، دریچه، باب، مدخل، ورودیه، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود
-
بوابة
دیکشنری عربی به فارسی
دروازه , در بزرگ , مدخل , دريجه سد , وسايل ورود , وروديه , باب , سر در , ايوان , سياهرگي , جاده , شاهراه , باج راه
-
دخل
دیکشنری عربی به فارسی
درامد , عايدي , دخل , ريزش , ظهور , جريان , وروديه , جديدالورود , مهاجر , واردشونده , منافع , بازده , سود سهام