کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورنة
لغتنامه دهخدا
ورنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) نام ماه ذی قعده . (منتهی الارب ). اسم ذی القعده است نزد قدماء. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ورنه
واژگان مترادف و متضاد
والا، وگرنه
-
ورنه
لغتنامه دهخدا
ورنه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) چوبی باشد هر دو سر باریک و میان گنده که خمیر نان را بدان پهن سازند. (آنندراج ). || چوبی را گویند که چرخ بر آن گردد و به عربی محور خوانند. (آنندراج ).
-
ورنه
لغتنامه دهخدا
ورنه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف وگرنه . و اگرنه . (ناظم الاطباء) : باید که ذخیره ٔ قیامت بنهی ورنه نشود کاسه پر از دیگ تهی .سعدی .
-
ورنه
فرهنگ فارسی معین
(وَ نَ) (حر رب . مر.) واگرنه .
-
جستوجو در متن
-
وگرنه
واژگان مترادف و متضاد
والا، ورنه
-
شهوت ران
واژهنامه آزاد
(پهلوی) ورنه (یخوانید چون بدنه).
-
شهوتران
واژهنامه آزاد
(پهلوی) ورنه (بخوانید چون بدنه).
-
سفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: sūftan] [قدیمی] softan ۱. سوراخ کردن: ◻︎ در سخن دُر ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱: ۳۱۱).۲. ساییدن؛ سودن
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
-
چلغوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهلغوزه، جلغوزه، جلغوز، جلوزه، جلوز› (زیستشناسی) [قدیمی] čelquze ۱. میوۀ درخت صنوبر.۲. صنوبر: ◻︎ یکسو کَشَمش چادر یکسو نهمش موزه / این مرده اگر خیزد ورنه من و چلغوزه (رودکی: ۵۲۹).
-
کهیب
واژهنامه آزاد
شرم و ناز(کها) چندبن جفا و و جور نزاری،همی کشم من/ورنه کهای صحبت دنیا و خاکسارم. "نزاری قهستانی،١٧٢:١٣٧١"
-
کج خلقتی
لغتنامه دهخدا
کج خلقتی . [ ک َ خ ِ ق َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج خلقت : کج خلقتی است علت ضم ورنه از چه کردترک رضای من ز پی تاج دین حمید.ابن یمین (دیوان ص 366).