کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورم آماس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آماز، آماه› (پزشکی) 'āmās ۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم.۲. برآمدگی غیرعادی.
-
آماس
لغتنامه دهخدا
آماس . (اِ) آماه . وَرَم . تورّم .باد. نَفخ . برآمدگی . پف کردگی . تَهَبﱡج : لیکن از راه عقل هشیاران بشناسند فربهی زآماس . ناصرخسرو.مُتنبی نکو همی گویدبازدانید فربهی زآماس . مسعودسعد.و زنان از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود ک...
-
آماس کش
لغتنامه دهخدا
آماس کش . [ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) (اصطلاح طب ) هَوکش . ضِد وَرم .
-
arthritis
مفصلآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] برافروختگی (inflammation) مفصل که با ورم و درد و محدودیت حرکت همراه است متـ . بندآماس
-
acute arthritis
مفصلآماس حاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مفصلآْماسی که با درد و گرما و قرمزی و ورم همراه است
-
encephalitis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آنسفالیت، ورم مغز، اماس مخ، ورم دماغ
-
متورم
دیکشنری عربی به فارسی
ورم کرده , اماس کرده
-
پندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pandām ورم؛ آماس.
-
پِشُم
لهجه و گویش بختیاری
pešom ورم، آماس.
-
ماشرا
واژگان مترادف و متضاد
ورم، آماس (دموی)
-
متورم شدن
واژگان مترادف و متضاد
آماس کردن، باد کردن، ورم کردن، پف کردن
-
متورم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوّرم] mote(a)varrem ورمکرده؛ آماسکرده؛ آماسیده.
-
پندام
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) آماس ، ورم .
-
oedemata
دیکشنری انگلیسی به فارسی
oedemata، ورم، خیز، اماس
-
tumidities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رطوبت، ورم، اماس، بادکردگی