کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورمی
لغتنامه دهخدا
ورمی . [ وَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ورم . ورم کرده . رجوع به ورم شود.
-
جستوجو در متن
-
vermily
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی
-
verminicide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی سدیم
-
vermilinguial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی لبویی
-
vermiceous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی عضلانی
-
vermiformis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی شکل
-
verminiferous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی انفرادی
-
uromycladium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی کادمیم
-
vermiform process
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرآیند ورمی شکل
-
اغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] 'oqre ورمی که در گردن انسان پیدا شود؛ گواتْر.
-
بکشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) bakše زخم یا ورمی که در شکم یا گردن پیدا شود.
-
نفاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nofāx آماس و ورمی که از بیماری در بدن پیدا شود.
-
کژدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] každome زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن؛ عقربک.
-
vermicide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورمی کمپوست، ماده کرم کش، دوای ضد کرم