کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورقۀ مخروطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cone sheet
ورقۀ مخروطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تودۀ نفوذی ورقهای که در نتیجۀ نفوذ ماگما در یک شکستگی مخروطی به وجود آمده است
-
واژههای مشابه
-
ورقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفحهبرگه، ورق ۲. پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه ۳. رقعه، عریضه، مکتوب، منشور
-
ورقه
لغتنامه دهخدا
ورقه . [ وَ رَق َ / ق ِ ] (اِخ ) نام عاشق گل شاه است . (برهان ) (آنندراج ) : مونس مجلس میمون تو هر کس که بودبه تو دلشاد بود همچو به گلشه ورقه . سوزنی .عقل همه عاقلان چیره [ خیره ] شود چون رسدورقه به گلشاه من ویسه به رامین من .مولوی .
-
ورقه
لغتنامه دهخدا
ورقه . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه ، دارای 391 تن سکنه . این ده در دو محل قرار گرفته و به نام ورقه ٔ بالا و ورقه ٔ پائین مشهور است . ورقه ٔ پائین 30 تن جمعیت ...
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رَ ق َ ] (ع اِ) یکی ورق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک برگ . یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، ورقات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ورقه ٔ سلیمانیه ؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی د...
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رَ ق َ] (اِخ ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه (رض ). وی از طایفه ٔ قریش و از حکیمان دوره ٔ جاهلیت است . پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را...
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رِ ق َ ] (ع ص ) شجرة ورقة؛ درخت بسیاربرگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || زن فرومایه . (منتهی الارب ).
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) عیب . (منتهی الارب ). عیب در کمان . (از اقرب الموارد). || محل بیرون شدن شاخه ٔ درخت هنگامی که پنهان است . (از اقرب الموارد).
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وُ ق َ ] (ع اِمص ) خاکسترگونی . (منتهی الارب ). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. (از اقرب الموارد).
-
ورقة
دیکشنری عربی به فارسی
برگ , کاغذ , روزنامه , مقاله , جواز , پروانه , ورقه , ورق کاغذ , اوراق , روي کاغذ نوشتن , يادداشت کردن , با کاغذ پوشاندن
-
ورقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ورقَة] varaqe ۱. یکورق کاغذ.۲. یکبرگ درخت.〈 ورقهٴ هویت: [قدیمی] شناسنامه.
-
وَرَقَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
یک برگ - برگی
-
ورقه
دیکشنری فارسی به عربی
خطابة , رقاقة , شکل , قرص , کتلة , منشور , ورقة
-
ورقه ورقه
دیکشنری فارسی به عربی
رقق , مقشر