کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ورزیدن
/varzidan/
معنی
۱. انجام دادن، کردن، داشتن، و مانند ان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینه ورزیدن، عشق ورزیدن.
۲. [قدیمی] انجام دادن؛ بهکار بستن.
۳. [قدیمی] کسب کردن؛ بهدست آوردن.
۴. [قدیمی] پرداختن و مشغول شدن به کاری.
۵. [قدیمی] بهکار گرفتن؛ بهکار بستن: ◻︎ سخنهای من چون شنودی بورز / مگر بازدانی زناارز ارز (فردوسی: ۶/۲۳۰).
۶. [قدیمی] کشت و زرع کردن.
۷. [قدیمی] کوشش کردن؛ سعی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: اجتناب ورزید
بن حال: اجتناب ورز
دیکشنری
exercise, practice, work
-
جستوجوی دقیق
-
ورزیدن
لغتنامه دهخدا
ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) برزیدن . کار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).عمل کردن . به کار بردن . || کوشیدن . جهد کردن . کوشش و سعی نمودن . (ناظم الاطباء). || پیاپی انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیر...
-
ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) 1 - ورزش کردن ، تمرین کردن . 2 - به کار بردن . 3 - به دست آوردن .
-
ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: varzītan] ‹برزیدن› varzidan ۱. انجام دادن، کردن، داشتن، و مانند ان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینه ورزیدن، عشق ورزیدن.۲. [قدیمی] انجام دادن؛ بهکار بستن.۳. [قدیمی] کسب کردن؛ بهدست آوردن.۴. [قدیمی] پرداختن و مشغول شدن به کاری.۵. [قد...
-
واژههای مشابه
-
عشق ورزیدن
لغتنامه دهخدا
عشق ورزیدن . [ ع ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن . عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). تعشق . تغازل : در خاطر من که عشق ورزدعالم همه حبه ای نیرزد. نظامی .غم دو زلف تو بر لاله حلقه بر حلقه به سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدن . سعدی .عافیت میبایدت چشم از نکو...
-
گناه ورزیدن
لغتنامه دهخدا
گناه ورزیدن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گناه کردن . عَنَت . (منتهی الارب ). رجوع به گناه و گناه کردن شود.
-
کین ورزیدن
لغتنامه دهخدا
کین ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمنی ورزیدن . || انتقام جستن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کینه ورزیدن
لغتنامه دهخدا
کینه ورزیدن . [ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) خصومت داشتن . (آنندراج ) . دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . حقد و عداوت داشتن : ضغن ؛ کینه ورزیدن . (منتهی الارب ) : جهان موافق امر تواست مگذارش که کینه ورزد با چون منی ز روی نفاق . خاقانی .کینه نورزند و حسد نب...
-
کهانت ورزیدن
لغتنامه دهخدا
کهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شود.
-
کرم ورزیدن
لغتنامه دهخدا
کرم ورزیدن . [ ک َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کرم کردن : کرم ورزد آن کس که مغزی در اوست .سعدی (بوستان ).
-
حسادت ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
حسادت کردن، حسد بردن، رشک بردن
-
تعصب ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانبداری کردن، طرفداری کردن، هواداری کردن ۲. عصبیت به خرج دادن، تعصب نشاندادن
-
تعلل ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنگ کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، طفره رفتن، اهمال کردن ۲. بهانه آوردن، بهانهجستن، عذرتراشی کردن
-
سالوس ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ریاورزیدن، ریاکاری کردن، دورویی کردن، ظاهرنمایی کردن ۲. مکر ورزیدن، خدعه کردن، سالوس کردن
-
مهر ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
دلبستن، دوست داشتن، علاقهمند شدن، دلبستهشدن، عاشق شدن