کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ورزی
/varzi/
معنی
= ورزگار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورزی
لغتنامه دهخدا
ورزی . [ وَ ] (ص نسبی ) مرکب از ورز + ی پسوند نسبت دال بر اسم فاعل .(فرهنگ فارسی معین ). کشتکار زمین . (ناظم الاطباء). مزارع . (آنندراج ) (برهان ). برزگر. کشاورز. ورزگر. (انجمن آرا). برزگر. (انجمن آرا). زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ). || کارگر و م...
-
ورزی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص نسب .) 1 - برزگر، کشاورز. 2 - کارگر، مزدور.
-
ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] varzi = ورزگار
-
واژههای مشابه
-
عشق ورزی
لغتنامه دهخدا
عشق ورزی . [ ع ِ وَ ] (حامص مرکب ) عشق ورزیدن . تعشق . تصابی .
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
کینه ورزی
لغتنامه دهخدا
کینه ورزی . [ ن َ / ن ِ وَ ] (حامص مرکب ) کینه گزاری . کینه وری . حالت و چگونگی کینه ورز. کینه جویی . کینه خواهی . رجوع به کینه ورز و مدخل بعد شود.
-
chiropractic
مهرهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] روشی برای حفظ تندرستی و بهبود و ارتقای عملکرد دستگاه اعصاب با حذف عوامل آزاردهندۀ آن بدون استفاده از دارو و جراحی
-
غرض ورزی
فرهنگ واژههای سره
بداندیش
-
عدل ورزی
لغتنامه دهخدا
عدل ورزی . [ ع َ وَ ] (حامص مرکب ) دادگری .
-
غرض ورزی
لغتنامه دهخدا
غرض ورزی . [ غ َ رَ وَ ] (حامص مرکب ) غرض ورزیدن . غرض رانی . اعمال غرض . به کار بردن غرض . رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
-
غفلت ورزی
لغتنامه دهخدا
غفلت ورزی . [ غ َ / غ ِ ل َ وَ ] (حامص مرکب ) بی خبری . بی اعتنایی . بی احتیاطی . بی پروایی . (ناظم الاطباء). غفلت ورزیدن . غفلت کردن . غافل بودن . ناآگاهی داشتن . غفلان ؛ غفلت ورزی . (منتهی الارب ). رجوع به غفلت و غفلة شود.
-
آب ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābvarzi آببازی؛ شناگری.
-
futuring
آیندهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] اقدام یا فن یا دانشی که به شناسایی و ارزیابی آیندههای ممکن میانجامد
-
informationism 2
اطلاعورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] خدمات مرتبط با پژوهش و مدیریت دانش در زمینۀ مراقبتهای بالینی یا تحقیقات زیستپزشکی