کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورذ
لغتنامه دهخدا
ورذ. [ وَ ] (ع مص ) آهستگی نمودن و درنگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کندی کردن . (اقرب الموارد): ورذ فی حاجته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ورز
واژگان مترادف و متضاد
۱. عمل، کار ۲. پیشه، حرفه، شغل ۳. حاصل ۴. زراعت، کشت
-
ورز
لغتنامه دهخدا
ورز. [ وَ ] (اِمص ، اِ) حاصل کردن . || پیاپی کاری کردن . (برهان ) ادمان . (برهان ) (ناظم الاطباء). || حاصل و کسب . (انجمن آرا). و بر این قیاس است ورزیدن و ورزش . حاصل و فایده و منفعت و کسب . (ناظم الاطباء). || کشت و زراعت . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم...
-
ورض
لغتنامه دهخدا
ورض .[ وَ ] (ع مص ) غائط تنک انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازک و رقیق مدفوع انداختن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به یک بار خایه نهادن مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تخم نهادن ماکیان یک بار بدون دشواری و سختی . (ناظم الا...
-
ورز
فرهنگ فارسی معین
(وَ) 1 - (اِ.) پیشه ، شغل . 2 - کِشت و زرع .
-
ورز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ورزیدن) ‹برز› varz ۱. = ورزیدن۲. ورزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبورز، کارورز، مهرورز.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کِشت؛ کشاورزی.۴. (اسم) [قدیمی] کار؛ پیشه؛ کسب.
-
وِرْز
لهجه و گویش گنابادی
werz در گویش گنابادی یعنی مشت و مال ، ماساژ ، با پا لَگَد کردن ، آدم سریع را هم ورز گویند ، سریع
-
ورز
واژهنامه آزاد
وِرْز:(werz) در گویش گنابادی یعنی مشت و مال ، ماساژ ، با پا لَگَد کردن ، || آدم سریع را هم ورز گویند ، سریع
-
جستوجو در متن
-
گوالیدن
لغتنامه دهخدا
گوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بالیدن و نمو کردن ، اعم از انسان وحیوان . (برهان ) (آنندراج ). اِرباء. اِنماء: ایفاع ؛ گوالی...