کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرخ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسمر , صغار السمک , مغلاة , وردة
-
منجلاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتلاق، لجنزار ۲. گرداب، ورده ۳. پارگین، گنداب، وحل ۴. دامگاه، دامگه ۵. گودال
-
cloud identification
شناسایی اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تعیین سرده و گونه و ورده (variety) و سیماهای تکمیلی و اَبرهای فرعی و مادراَبر و پدیدههای هوایی مرتبط با اَبرها
-
یازجی
لغتنامه دهخدا
یازجی . [ زِ ] (اِخ ) ورده . دختر ناصیف یازجی (1838 - 1924). شاعر بود و دیوانش چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون - 1939).
-
اصهبیة
لغتنامه دهخدا
اصهبیة. [ اَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) به معنی اشقر و گویا جمع آن اصهبیات است . || (اِخ ) آبی است و انشاد شده است : دعاهن من ثاج فازمعن ورده او الاصهبیات العیون السوافح . (از معجم البلدان ).و رجوع به اصهب و اصهبی و اصهبیات شود.
-
کبوترخانه
لغتنامه دهخدا
کبوترخانه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که برای کبوتران اهلی سازند. کبوترخان . وَردَه . (از یادداشت مؤلف ). آنجا که کبوتران خانه کنند. برج کبوتر. بنایی که به آشیانه ٔ کبوتر اختصاص دارد وآن معمولاً بصورت برجی باشد : و اندر وی کاخی و کبوترخا...
-
جبه
لغتنامه دهخدا
جبه . [ ج َب ْه ْ ] (ع مص ) بر پیشانی کسی زدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رد کردن . (از منتهی الارب ). کسی را از چیزی بازداشتن . (آنندراج ) (از المنجد). || به مکروه پیش آمدن کسی را. نابایست آوردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جبهه بالمکر...
-
ذهبن
لغتنامه دهخدا
ذهبن . [ ذَ ب َ ] (اِخ ) ابن قرضم المهری . صحابی است از مردم شحر. او از موطن خویش بمدینة الرسول نزد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه و سلم رفت و حضرت وی را اکرام فرمود و سپس بشحر بازگشت و بدانجا درگذشت . و در منتهی الارب آمده است : ذهبن کجعفر نام صحابی پسر قر...
-
ترکی نیقولا
لغتنامه دهخدا
ترکی نیقولا. [ ت ُ ] (اِخ ) یا «ترک نیقولا » (1763 م - 1838 م ) نیقولا الترک بن یوسف اسطنبولی یا نیقولابن یوسف الترک یا نقولا الترکی . پدر وی از قسطنطنیه بود سپس در دیرالقمر سکونت جست نیقولا به ادبیات علاقه ٔ وافر داشت تا آنکه از نظم و نثر بهره ٔ فرا...
-
راهگذر
لغتنامه دهخدا
راهگذر. [ گ ُ ذَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رهگذر. گذرنده از راه . عابر. که از راه بگذرد.که از راه عبور کند. عابر سبیل : چون باسترآباد رسید مردی را دید، راهگذاری گفت از کجا می آیی ؟(تاریخ طبرستان ). || مسافر. (ناظم الاطباء). || ابن سبیل . (یادداشت مؤلف ...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفه ٔ سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و شکوفه هایی ...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وِ ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ). اسم است آن را یا نوبت تب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تب به نوبت و نوبت تب . (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندنی از قرآن و جز آن . یقال قرأت الورد. (منتهی الارب ) . جزئی از قرآن که انسان در هر شب به ق...
-
محور
لغتنامه دهخدا
محور. [ م ِح ْ وَ ] (ع اِ) آنچه گرد خود گردد. تیر چرخ دلو. تیر هر چرخ که چرخ بدان گردد از آهن باشد یا از چوب . قعو، محور آهنی . (منتهی الارب ). || آهن که در میان چرخ چاه بود. آهن که در میان بکره بود. (مهذب الاسماء). || خط مستقیم حقیقی یا فرضی که جسمی...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن عیسی الربعی البغدادی ، مکنی به ابی العلاء. وی از مشاهیر ادبا بود و در علم لغت و نحو و دیگر علوم ادبی ماهر و به حاضرجوابی مشهور. مولد او موصل است و در بغداد نشأت یافت و به روزگار هشام بن الحکم به اندلس شد و منصوربن ابی...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. [ زِ ] (حرف اضافه ) سوی و طرف و جانب .(برهان ) (دِمزن ) (جهانگیری ). جانب . (غیاث ). سوی و جانب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). جانب . (رشیدی ) (التفهیم ). رشیدی آرد: سامانی مرادف «با» گفته که بمعنی بای جاره است که برای الصاق آید و صحیح آن است که ...