کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورخجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ورخجی
/varaxji/
معنی
۱. زشتی.
۲. بیمقداری؛ پستی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورخجی
لغتنامه دهخدا
ورخجی . [ وَ رَ ] (حامص ) ورخچی . زشتی و زبونی و پلیدی . (ناظم الاطباء).
-
ورخجی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] varaxji ۱. زشتی.۲. بیمقداری؛ پستی.
-
جستوجو در متن
-
ورخچی
لغتنامه دهخدا
ورخچی . [ وَ رَ ] (حامص ) زشتی . (برهان ) (آنندراج ). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین ) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص 14). || زبونی . (برهان ). فرومایگی . پستی . (فرهنگ فارسی معین ). پلیدی . (برهان ...
-
عق شدن
لغتنامه دهخدا
عق شدن . [ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حال قی به کسی دست دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم . (معارف بهأولد ص 30). و...