کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وراقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وراقی
لغتنامه دهخدا
وراقی . [ وَ ] (ع اِ) وراق . ج ِ ورقاء. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورقاء شود.
-
وراقی
لغتنامه دهخدا
وراقی . [ وَ قا ] (ع اِ) ج ِ ورقاء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ورقاء شود.
-
وراقی
لغتنامه دهخدا
وراقی . [ وَرْ را ] (اِ) یکی از خطوط اسلامی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وراقی
لغتنامه دهخدا
وراقی . [ وَرْ را ] (حامص ) شغل و عمل وراق . رجوع به وراق شود.
-
واژههای مشابه
-
محقق وراقی
لغتنامه دهخدا
محقق وراقی . [ م ُح َق ْ ق َ ق ِ وَرْ را ] (اِ مرکب ) نام قسمی خط عربی که آن را عراقی نیز نامند. (از الفهرست ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
وراق
لغتنامه دهخدا
وراق . [ وَ قِن ْ ] (ع اِ) وراقی . ج ِورقاء. (منتهی الارب ). رجوع به ورقاء و وراقی شود.
-
جلدگری
لغتنامه دهخدا
جلدگری . [ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل جلدگر. صحافی : گمان برم که به ورّاقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده .سوزنی .
-
فریابی
لغتنامه دهخدا
فریابی . [ ف َرْ ] (اِخ ) وراقی بودکه در نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری میزیسته و کتابت قرآن نیز میکرده است . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عمربن عیسی بن خلیل . ساکن جیزه ٔ مصر. در دمشق در 630 هَ . ق . متولد شد و در همانجا 720 هَ . ق . درگذشت . و مدتی در جیزه ٔ مصر دکان وراقی داشت و حدیث میکرد. (دررالکامنة ج 2 صص 31-32).
-
ورقاء
لغتنامه دهخدا
ورقاء. [ وَ ] (ع ص ) مؤنث اورق . (از اقرب الموارد). رجوع به اورق شود. || (اِ) گرگ ماده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کبوتر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). کبوتر که رنگ آن به سبزی زند و نفس را به آن تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). || فاخته .(منت...
-
کرمانی
لغتنامه دهخدا
کرمانی . [ ک ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن موسی کرمانی . ورزیده ٔ درنحو و لغت بود و خط نیکوئی داشت که مردم به آن رغبتی داشتند و نقلش از روی صحت و درستی بود و وراقی می کرد. این کتابها از اوست : کتاب ما اغفله الخلیل فی کتاب العین و ذکر انه مهمل و ...
-
ابن عاصم
لغتنامه دهخدا
ابن عاصم . [ اِ ن ُ ص ِ ] (اِخ ) قاضی الجماعه ابوبکر محمدبن محمد عاصم القیسی . نحوی و فقیه مالکی . مولد او غرناطه در 760 هَ .ق . در بدایت عمر شغل وراقی داشت و سپس مرتبت قاضی القضاتی غرناطه یافت . ارجوزه ای در فقه مالکی موسوم به تحفةالحکام دارد و نیز ...
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن کرکره ، مکنی به ابومالک . یکی از فصحای عرب و ربیب ابوالبیداء رباحی بود. وی در بادیه خواندن آموخت و درحضر صنعت وراقی ورزید. در نحو و لغت مذهب بصریان داشت . و کتاب خلق الانسان و کتاب الخیل از اوست . (از الفهرست ابن الندیم ...