کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ودج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ودج
/vadaj/
معنی
شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم میگردد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ودج
لغتنامه دهخدا
ودج . [ وَ ] (ع مص ) رگ گردن بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رگ زدن ستور. (تاج المصادر زوزنی ). قصد کردن رگ گردن ستور را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیکو و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صلح افکندن میان قوم . (م...
-
ودج
لغتنامه دهخدا
ودج . [ وَ دَ ] (ع اِ) رگ گردن . (از بحرالجواهر) (آنندراج ) (اقرب الموارد). گردن . (منتهی الارب ). هر یک از دو رگ سطبر گردن که آن دو را به صیغه ٔ تثنیه ودجان گویند. وداج . رگ بسمل . شاهرگ . شه رگ . (دهار). رگ گردن ستور که قصاب ببرد. تثنیه ٔ آن ودجان ...
-
ودج
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) [ ع . ] (اِ.) نام رگی در گردن که هنگام خشم متورم می شود.
-
ودج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْداج] ‹وداج› (زیستشناسی) vadaj شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم میگردد.
-
جستوجو در متن
-
اوداج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوداج، جمعِ وَدَج] (زیستشناسی) [قدیمی] 'o[w]dāj = ودج
-
ودجان
لغتنامه دهخدا
ودجان . [ وَ دَ ] (ع اِ) دو ودج و آن دو رگ گردن باشد یکی را ودج ظاهر و دیگری را ودج غائر گویند. || دو برادر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دو چیز بهم پیوسته و آن تشبیهی است به دو رگ گردن در پیوستگی و همنشینی با یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع ...
-
اوداج
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ودج ؛ شاهرگ ها.
-
تودیج
لغتنامه دهخدا
تودیج . [ ت َ ] (ع مص ) رگ گردن بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ودج شود.
-
اوداج
لغتنامه دهخدا
اوداج . [ اَ] (ع اِ) ج ِ ودج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ودج شود. || ج ِ وِداج . (غیاث اللغات ). ج ِ ودج . رگهای گردن . رجوع به ودج شود : گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ . حکاک مرغزی .آن شاه که گویند ب...
-
شهرگ
لغتنامه دهخدا
شهرگ . [ ش َ رَ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهرگ . ورید بزرگ در بازو. (ناظم الاطباء): وَدَج ؛ شهرگ ، و آن رگ گردن است . (دهار). رجوع به شاهرگ شود.
-
وداج
لغتنامه دهخدا
وداج . [ وِ ] (ع اِ) رگ گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگ گردن ستور که قصاب ببرد. (مهذب الاسماء). وَدَج . رگ گردن و آن دو رگ است . (غیاث اللغات ). رگ گردن که آن را به فارسی دوجان گویند. (ناظم الاطباء). رگ جان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : و به شهر من ...
-
بلذم
لغتنامه دهخدا
بلذم . [ ب َ ذَ ] (ع اِ) آنچه جنبان باشد از حلقوم اسب ، لغتی است در بلدم . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلدم شود. || مری و حلقوم و ودج ها که رگی هستند در گردن . (از ذیل اقرب الموارد). || (ص ) شخص بلید و کندذهن . (از ذیل اقرب الموارد)...
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم ).وتین . ورید. ودج . فریصه . ...
-
قیفال
لغتنامه دهخدا
قیفال . (معرب ، اِ) رگی در بازو که آن را مخصوص به سر و روی میدانستند و سراروی نیز گویند. (ناظم الاطباء). رگی است که گشادن آن بخون گرفتن سر و روی و گلو را مفید باشد و بهمین سبب آن را در عرف سر و رو گویند. (آنندراج ). رگی است در ذراع که برای بیماریهای ...