کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ودایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ودایع
/vadāye'/
معنی
= ودیعه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ودایع
لغتنامه دهخدا
ودایع. [ وَی ِ ] (ع اِ) ج ِ ودیعه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).امانتها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ودیعه شود.- ودایع آفریدگار ؛ رعایا. رعیت ها. (فرهنگ فارسی معین ).|| ج ِ ودیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودائع شود.
-
ودایع
فرهنگ فارسی معین
(وَ یِ) [ ع . ودائع ] (اِ.) جِ ودیعه ؛ امانت ها، سپرده ها.
-
ودایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَدائِع، جمعِ وَدیعَة] [قدیمی] vadāye' = ودیعه
-
جستوجو در متن
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن شریح ، احمدبن عمر شافعی . او راست : کتاب ودایع.
-
بسر چیزی افتادن
لغتنامه دهخدا
بسر چیزی افتادن . [ ب ِ س َ رِ اُ دَ ] (مص مرکب ) مطلع شدن : و آنچه ودایع و دفاین و ذخایر بود که بسر آن نیفتاده بودند خدای داند که چند بود. (راحةالصدور راوندی ). || بصرافت چیزی بودن . بفکر چیزی بودن .
-
نفیسیة
لغتنامه دهخدا
نفیسیة.[ ن َ سی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از فرق شیعه است ، که منسوبند به نفیس غلام محمدبن امام علی النقی و معتقدند که امام زاده محمد برادر امام حسن عسکری و پسر امام علی النقی در حقیقت با پدرش امامت داشته تا در حین وفات سلاح و علوم و کتب و تمامی ودایع اما...
-
ودیع
لغتنامه دهخدا
ودیع. [ وَ ] (ع ص ) تن آسان و آرمیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ساکن . (مهذب الاسماء). || اسب آسایش جو و آساینده . || (اِ) عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، ودایع. (منتهی الارب )...
-
دفاین
لغتنامه دهخدا
دفاین . [ دَ ی ِ ] (ع اِ) دفائن . ج ِ دفینه . مالهای مدفون . (از آنندراج ). اندوخته ها. گنجینه ها. رجوع به دفینه و دفائن شود : پادشاهان دفاین جهان و خزاین عالم بر اهل شمشیر صرف کردند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 7). قابوس به قلعه ای از قلاع خویش رفت و ب...
-
تحصیص کردن
لغتنامه دهخدا
تحصیص کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هویدا و آشکار کردن : و آفتاب ودایع اسرار دوستان را در کسوف حروف بنگذارد و بتمام انجلاء آنرا تحصیص کند. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 9). || در شواهد ذیل ظاهراً بمعنی حصه حصه کردن و تقسیم کردن میان افراد است ، ولی بدین ...
-
تعذیب
لغتنامه دهخدا
تعذیب . [ ت َ ] (ع مص ) عذاب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در شکنجه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن . (از اقرب الموارد). شکنجه کردن .(آنندراج ). شکنجه و عذاب و عقوبت و آزار. (ناظم الاطباء) : طوطی...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن هبةاﷲبن توما البغدادی النصرانی الطبیب ، المکنی بابی الکرم . قفطی گوید: وی معالجتی نیکو و اصابتی بکمال و دستی مبارک و توفیقی بسیار داشت و ازجوانمردی و امانت برخوردار بود. در ایام خلافت الناصر لدین اﷲ تقدم یافت تا به من...
-
شارشاه
لغتنامه دهخدا
شارشاه . (اِخ ) محمدبن شار ابونصربن محمد معروف به شارشاه از پادشاهان غرشستان در عهد سلطان محمود غزنوی و این شارشاه چون به عرصه رسید پدر وی شارابونصر ملک به وی بازگذارد. چون بر طاعت آل سامان نشو و نما یافته و در حجر رعایت ایشان روزگار گذاشته بود در بر...
-
شار ابونصر
لغتنامه دهخدا
شار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ملک مستولی شد، ابونصر منزوی گشت و ملک بدو بازگذاشت و به مطالعه ٔ کتب و مجالست اهل ادب پرداخت . ابوعلی بن سیمجور...
-
غزنین
لغتنامه دهخدا
غزنین . [ غ َ ] (اِخ ) صحیح کلمه همان غزنین به نون آخر است و غزنه تلفظ عامه می باشد و مجموع بلاد آن را زابلستان گویند و غزنین قصبه ٔ آن است . شهری بزرگ و ولایت وسیعی در طرف خراسان است و آن حد میان خراسان و هند است در راهی که خیرات بسیاری دارد جز اینک...