کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وداع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وداع
/vedā'/
معنی
بدرود گفتن؛ بدرود؛ پدرود؛ خداحافظی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدرود، بدرودگویی، تودیع، خداحافظی ≠ استقبال، پیشواز
فعل
بن گذشته: وداع کرد
بن حال: وداع کن
دیکشنری
adieu, leave-taking, parting, valediction
-
جستوجوی دقیق
-
وداع
واژگان مترادف و متضاد
بدرود، بدرودگویی، تودیع، خداحافظی ≠ استقبال، پیشواز
-
وداع
لغتنامه دهخدا
وداع . [ وَ ] (ع مص ) بدرود کردن . (غیاث اللغات از مدار و بهار عجم و کشف و صراح و مزیل ). بدرود نمودن . (آنندراج ). خدانگهداری کردن . خداحافظی کردن . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) اسم مصدر است تودیع را و آن تفأل است به تن آسانی و راحت که لاحق حال او ...
-
وداع
لغتنامه دهخدا
وداع . [ وِ ] (ع اِمص ) وداع به کسر واو خواندن نوعی از تفریس [ تصرف فارسیان ] باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : واپسین دیدارش از من رفت جانم بر اثرگر برفتی در وداعش من ز جان خشنودمی . خاقانی .آن تازه گل ما را هنگام وداع آمدزآن پیش که بگذارد گلزار نگه...
-
وداع
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ ع . ] (اِ.) بدرود، خداحافظی .
-
وداع
دیکشنری عربی به فارسی
خدا حافظ , خدانگهدار , بخدا سپرديم , بدرود , وداع , خدا نگهدار , خداحافظ , توديع , توديع کردن
-
وداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vedā' بدرود گفتن؛ بدرود؛ پدرود؛ خداحافظی.
-
وداع
دیکشنری فارسی به عربی
وداع
-
واژههای مشابه
-
mortuary temple, funerary temple
معبد وداع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نوعی معبد مصری که غالباً همجوار و پیوسته با آرامگاه سلطنتی بوده و مراسم تشیع و خاکسپاری فرعون در آنجا انجام میشده است
-
chapel of rest
وداعخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] اتاقی تزیینشده که جسد را پیش از انجام مراسم تدفین در آن قرار میدهند
-
طواف وداع
لغتنامه دهخدا
طواف وداع . [ طَ ف ِ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طواف صدر شود.
-
وداع نامه
لغتنامه دهخدا
وداع نامه . [ وِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) بدرودنامه . (از ناظم الاطباء). رجوع به وداع شود.
-
ابن وداع
لغتنامه دهخدا
ابن وداع . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن وداع بن الزیادبن هانی ازدی مکنی به ابی عبداﷲ. یکی از علمای نحو و لغت . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
وداء
لغتنامه دهخدا
وداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).