کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخ وخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
متوخم
لغتنامه دهخدا
متوخم . [ م ُ ت َ وَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) گران و ناگوار گردنده مثل طعام و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناگوارد شده و تخمه شده و ناتندرست . (ناظم الاطباء). و رجوع به توخم شود.
-
متوخی
لغتنامه دهخدا
متوخی . [ م ُ ت َ وَخ ْ خی ] (ع ص ) صواب جوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). که صواب می جوید. (ناظم الاطباء). || خوشنودی خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). که خوشنودی می خواهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به توخی شود.
-
متخم
لغتنامه دهخدا
متخم . [ م ُت ْ ت َ خ ِ ] (ع ص ) (از «وخ م ») تخمه زده از طعام . (آنندراج ). مزاحم شده به معده و ناگوارد در هضم . (ناظم الاطباء). و رجوع به متخمه و ماده ٔ قبل و تخمه شود.
-
متخمة
لغتنامه دهخدا
متخمة. [ م َ خ َ م َ ] (ع ص ) (از «وخ م ») طعامی که تخمه آرد. (منتهی الارب ) طعام متخمة؛ طعامی که تخمه آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
توخم
لغتنامه دهخدا
توخم . [ ت َ وَخ ْ خ ُ ] (ع مص ) ناگوارد آمدن . (تاج المصادربیهقی ). گران و ناگوارد گشتن طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
وخاد
لغتنامه دهخدا
وخاد. [ وَخ ْ خا ] (ع ص ) وَخود. شترشتابنده یا شتر با نوعی از رفتار همچون رفتار شترمرغ یا شتر که با گامهای فراخ رود. (منتهی الارب ). شتر شتاب رو، نعت است از وخد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر گام فراخ نهنده در رفتن و تیزرو. (ناظم الاطباء).
-
وخواخ
لغتنامه دهخدا
وخواخ . [ وَخ ْ ](ع ص ) فروهشته شکم فراخ پوست سست و کسلمند نامرد یا آنکه خواهش زنان ندارد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فربه که می لرزد گوشت او. (مهذب الاسماء). ضعیف و سست وفروهشته شکم که پوست شکم وی فراخ باشد و عنین و آنکه میل به زن ندارد و کسلمند ...
-
توخی
لغتنامه دهخدا
توخی . [ ت َ وَخ ْخی ] (ع مص ) جُستن . (زوزنی ). صواب جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تحری . تطلب . طلب افضل در خیر. رای صواب ترین جستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به شرایط موافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطا...
-
وخی
لغتنامه دهخدا
وخی . [ وَخ ْی ْ ] (ع اِ) آهنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصد و آهنگ . (ناظم الاطباء). || راه معتمد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قاصد. ج ، وُخی ّ، وَخی ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جهت . (منتهی الارب ). سمت . (منتهی الارب )...