کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخود
لغتنامه دهخدا
وخود. [ وَ ] (ع ص ) گام فراخ نهاده رونده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وخّاد. (منتهی الارب )شتابان و گام فراخ نهنده . (ناظم الاطباء). و آن نعت است از وخد. (منتهی الارب ). رجوع به وخاد و وخد شود.
-
جستوجو در متن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منزول مکنی به ابوعلی مازنی . او راست : تحفةالملوک که در 1155 هَ . ق . نگاشته وخود آن را شرح کرده است . (هدیةالعارفین ج 1 ص 298).
-
روا سیا
لهجه و گویش بختیاری
ruâ siâ روباه سیاه (در باور مردم، کُرک بدنروباه سیاه به هنگام خطر عرق مىکند.در این باره ضربالمثلى نیز هست:mess-e ruâ kolkes araq kerd:مانند روباه کُرکش عرق کرد، یعنى متوجه خطر شد وخود را نجات داد).
-
وخاد
لغتنامه دهخدا
وخاد. [ وَخ ْ خا ] (ع ص ) وَخود. شترشتابنده یا شتر با نوعی از رفتار همچون رفتار شترمرغ یا شتر که با گامهای فراخ رود. (منتهی الارب ). شتر شتاب رو، نعت است از وخد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر گام فراخ نهنده در رفتن و تیزرو. (ناظم الاطباء).
-
آصفی
لغتنامه دهخدا
آصفی . [ ص َ ] (اِخ ) از شعرای عصر تیموری ، پدرش خواجه نعمةاﷲ وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است . دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است . وفات او به سال 920 یا 92...
-
علی قرافی
لغتنامه دهخدا
علی قرافی . [ ع َ ی ِ ق َ ](اِخ ) ابن عثمان بن نصر قرافی . مکنی به ابوالحسین . از متصوفه ٔ مشهور قرن چهارم هَ . ق . وی زمان خلافت المقتدر باللّه و برخی دیگر از خلفای عباسی را دریافت وخود در دمیاط مصر میزیست و شاگرد ابوالحسن صائغ دینوری و ابوالخیر مین...
-
پروراندن
لغتنامه دهخدا
پروراندن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پرورش دادن . پروردن . پرورانیدن .تربیت کردن . پرورش کردن . ترشیح . تنبیت : چنین پروراند همی روزگارفزون آمد از رنگ گل رنج خار. فردوسی .کنون دور ماندم ز پروردگارچنین پروراند مرا روزگار. فردوسی .جهانا چه بدمهر و بدگوهری ...
-
خورانیدن
لغتنامه دهخدا
خورانیدن . [ خوَ / خ ُ دَ ] (مص ) خوراندن . دادن که بخورد. به خوردن واداشتن . اطعام . (یادداشت بخط مؤلف ) : بهل این خواب و خور که عار این است مخور و میخوران که کار اینست . اوحدی .- درخورانیدن ؛ نزدیک کردن . محبوب کردن . مورد توجه قرار دادن : شیخ گف...
-
قاضی زاده ٔ رومی
لغتنامه دهخدا
قاضی زاده ٔ رومی .[ دَ / دِ ی ِ ] (اِخ ) (قاسم افندی ) ابوالفتح مشهور به قاضی زاده ٔ رومی از علمای نامدار عصر سلطان محمدخان ثانی و مورد مهر آن پادشاه بود و در دربار وی بارها با دانشمندان معاصر مباحثاتی داشته است . پدرش قاضی قسطمونی وخود قبل از ورود ب...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَهام ّ بدست حاجب او رضوان افتاد. پدرزن اسماعیل ابویحیی رضوان را بکشت و اسماعیل را بتخت حکمرانی نشانید. برادر او مح...
-
ختنبر
لغتنامه دهخدا
ختنبر. [ خ َ تَم ْ ب َ ] (ص ) مفلس را گویند که لاف توانگری زند وخود را مالدار وا نماید. (از برهان قاطع) (شرفنامه ٔمنیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آن کسی باشد که گوید مرا چندین چیز است و هیچ ندارد : با فراخیست و لکن بستم تنگ زیدآن چنان شد که چ...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قمر و آن لقب مسعودبن عمروبن عدی بن محارب ازدی است که چون زیبا بود او را قمر لقب دادند و فرزندان وی را قمری گویند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).- سال قمری ؛ سالی است که ماههای آن بر طبق حرکات قمر تنظیم شده و از ...
-
الفتی ساوجی
لغتنامه دهخدا
الفتی ساوجی . [ اُ ف َی ِ وَ ] (اِخ ) فرزند حسین ساوجی . شاعر قرن یازدهم هجری . وی بهند سفر کرد و از مقربان عبداﷲ قطب شاه شد، و رساله ای در عروض و قافیه بنام او تألیف کرد. در اواخر عمر به اصفهان آمد و با نصرآبادی صاحب تذکره ٔ نصرآبادی ملاقات نمود. ش...
-
ابوتاشفین دوم
لغتنامه دهخدا
ابوتاشفین دوم . [ اَ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نهمین از بنی زیان . عبدالرحمن ابوتاشفین بن ابی حمو موسی ثانی . مولد او به سال 772 هَ . ق . در ندرومه . هنگام کودکی در کنف تربیت جد خود بود و در جوانی بدربار تلمسان بسر میبرد. پدر او ولایت عهد خویش بوی گذاشت ل...