کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وخشی
معنی
(وَ)(اِ.) = وشی :پارچه ای است خوش قماش و لطیف .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخشی
لغتنامه دهخدا
وخشی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وخش و آن شهری است . (الانساب سمعانی ).جامه ای است منسوب به وخش . (انجمن آرا). جامه ای است خوش قماش و لطیف . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
وخشی
فرهنگ فارسی معین
(وَ)(اِ.) = وشی :پارچه ای است خوش قماش و لطیف .
-
واژههای مشابه
-
حسن وخشی
لغتنامه دهخدا
حسن وخشی . [ ح َ س َ ن ِ وَ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن جعفر بلخی مکنی به ابوعلی وخشی محدث . درگذشته ٔ 471 هَ . ق . او راست : «الامالی » و «التوقیر». (هدیة العارفین ج 1 ص 277).
-
جستوجو در متن
-
روحانی
فرهنگ واژههای سره
ایرمان، دی نیار، مغمرد، وخشی، مینوی، کاتوز
-
لیوکند
لغتنامه دهخدا
لیوکند. [ ] (اِخ ) از وخش است . جایی است که از وی گوسپند وخشی خیزد. (حدود العالم ).
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد. رجوع به حسن وخشی شود.