کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وخشور
/vaxšur/
معنی
پیغمبر؛ پیمبر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیامبر، پیغمبر، رسول، نبی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخشور
فرهنگ نامها
(تلفظ: vaxšur) (در قدیم) پیغمبر ، رسول ؛ (در اوستایی) وخشور در لغت به معنی حامل کلام (سخن) آسمانی و اصطلاحاً به معنی پیامبر است .
-
وخشور
واژگان مترادف و متضاد
پیامبر، پیغمبر، رسول، نبی
-
وخشور
لغتنامه دهخدا
وخشور.[ وَ / وُ ] (اِ) بر وزن دستور، پیغمبر و رسول را گویند و به ضم اول هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : با ندا نمودند وخشور رابدید آن سراپا همه نور را. رودکی .یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فرداهمی گویندپنداری که وخشورند یا گندا....
-
وخشور
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وُ) (اِ. ص .) پیغمبر، رسول .
-
وخشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: vaxšwar] [قدیمی] vaxšur پیغمبر؛ پیمبر.
-
جستوجو در متن
-
نبی
واژگان مترادف و متضاد
پیغمبر، رسول، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور، وخشور
-
پیام بر
فرهنگ واژههای سره
وخشور
-
پیغامبر
واژگان مترادف و متضاد
پیغمبر، رسالتماب، رسول، وخشور
-
پیغمبر
واژگان مترادف و متضاد
رسول، مرسل، نبی، وخشور
-
فرخشور
لغتنامه دهخدا
فرخشور. [ ف َ رَ ] (اِ) پیغمبر و رسول را گویند. (برهان ). همانا اصل آن فرخ وخشور بوده یعنی پیغمبر خوب و آن را فرز فرجیشور نیز گفته اند یعنی بزرگ پیغمبر و این لغت از دساتیر نقل شد. (از آنندراج ). ظاهراًتصحیف وخشور است . (یادداشت به خط مؤلف ). مصحف وخ...
-
رسول
واژگان مترادف و متضاد
ایلچی، پیامآور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور
-
وخشورپند
لغتنامه دهخدا
وخشورپند. [ وَ پ َ ] (اِ مرکب ) شریعت یعنی شرعی که پیغمبران قرار دهند و با بای ابجد [ وَخشوربند ] هم درست است . (برهان ). به معنی شریعت باشد که پیغمبران قرار داده باشند و آن را وخشوربند نیز گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وخشور و وخشوربند ش...
-
وخش
لغتنامه دهخدا
وخش . [ وَ ] (اِ) ابتداء و آغاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). آغاز و ابتداء. (برهان ) (ناظم الاطباء). || کشف و الهام . وحی . فرتاب . (غیاث اللغات )(آنندراج ). پرتو بزرگی که خدای تعالی بر دل پیغمبران تابد. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به وخشور شود.
-
پیامبر
لغتنامه دهخدا
پیامبر. [ پ َ ب َ ] (نف مرکب ) پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی . رسول . آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه . رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود. || قاصد. برید. پیک . پیک خبر رساننده . (شرفنامه ). || پیام آور. رجوع...