کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحیش
لغتنامه دهخدا
وحیش . [ وَ ](ع ص ) جانور دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وحش شود. ج ، وحشان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
وحشان
لغتنامه دهخدا
وحشان . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وحش . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ج ِ وحیش . (ناظم الاطباء).
-
کاتب وحی
لغتنامه دهخدا
کاتب وحی . [ ت ِ ب ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) هر یک از نویسندگان رسول (ص ) که آیات قرآنی نازله ٔ به رسول را می نوشتند. در تجارب السلف نام این نویسندگان چنین آمده : رسول (ص ) را ده کاتب بود. بعضی وحی می نوشتند و بعضی حساب صدقات و بردگان که از غزوات آوردندی :...
-
دواتدار
لغتنامه دهخدا
دواتدار. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات دارنده . همان که در عرف حال آن را قلمدان بردار گویند. (آنندراج ). حامل دوات . نگهدارنده ٔ دوات . || منشی . دبیر. آنکه دوات دارد و بکار برد و توسط آن نویسد. منصبی بوده در دربار پادشاهان قدیم ایران خاصه در دربار غزنویان ...
-
بارخدا
لغتنامه دهخدا
بارخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) حق تعالی را گویند جل جلاله . (برهان ) (هفت قلزم ). حق تعالی . (دِمزن ). خدای تعالی بزرگ و نیکوکار، چه لفظ بار بمعنی نیکوکار و بزرگ است و بعضی نوشته اند که حق تعالی را از آن بارخدا گویند که هر کسی را بار میدهد یعنی هر کس هر وقت ...