کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وحشی
/vahši/
معنی
ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دد، درنده، سبع
۲. بربر، بیفرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته ≠ اهلی
برابر فارسی
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
دیکشنری
agrarian, barbarian, barbaric, barbarous, beastly, bestial, brutal, brutish, cave man, fell, feral, ferocious, grim, natural, rude, savage, uncivil, uncivilized, ungovernable, untamed, wild
-
جستوجوی دقیق
-
وحشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دد، درنده، سبع ۲. بربر، بیفرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته ≠ اهلی
-
وحشی
فرهنگ واژههای سره
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
-
وحشی
لغتنامه دهخدا
وحشی . [ وَ ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از صحابیان است که در جاهلیت حمزه سیدالشهداء عموی پیغمبر را کشت و در اسلام مسیلمه ٔ کذاب را. (منتهی الارب ). رجوع به حمزه در همین لغت نامه و رجوع به تاریخ کامل ابن اثیر و منتهی الاَّمال شود.
-
وحشی
لغتنامه دهخدا
وحشی . [ وَ شی ی ] (ع ص ) واحد وحش . یک جانور دشتی . (منتهی الارب ) (السامی ) (ناظم الاطباء). جانور صحرایی رمنده از مردم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ببخش ای پسر کآدمیزاده صیدبه احسان توان کرد و وحشی به قید. سعدی . || غیرمأنوس از انسان و حیوان . (ن...
-
وحشی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - غیراهلی . 2 - آن که از مواهب تمدن دور است .
-
وحشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: وحشیّ، مقابلِ اهلی] vahši ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد.
-
وحشی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vahši طاری: vahši طامه ای: vahši طرقی: vahši کشه ای: vahši نطنزی: vahši
-
وحشی
دیکشنری فارسی به عربی
بربري , برية , شرس , قوطي , مجموع اجمالي , وحشي
-
واژههای مشابه
-
وحشي
دیکشنری عربی به فارسی
جانور خوي , حيوان صفت , وحشي , بي رحم , شهواني , سبع , رام نشده , غير اهلي , وحشي شدن , وحشي کردن
-
گاو وحشی
لغتنامه دهخدا
گاو وحشی . [ وِ وَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقرالوحش . رَمک . گاو کوهی . به عبری «ریم » گویند. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
-
گربه ٔ وحشی
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ وحشی . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حیوانی است که در بیابانهای جنوب شرقی زندگانی میکند. گربه ٔ بیابانی ، گربه ای که اهلی نباشد : گربه ٔ وحشی از سرشاخی دید مرغی بکنج سوراخی .نظامی .
-
زیتون وحشی
لغتنامه دهخدا
زیتون وحشی . [ زَ / زِ ن ِ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گونه ای زیتون که خودروست و برخلاف نوع معمولی آن درختی است خاردار و میوه اش دارای چربی کمتری است . زیتون بری . (فرهنگ فارسی معین ). شال پستانه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیتون تلخ و شال ...
-
وحشی بافقی
لغتنامه دهخدا
وحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چون بافق از اعمال کرمان بوده است او را کرمانی نیز گف...
-
زالزالک وحشی
لغتنامه دهخدا
زالزالک وحشی . [ ل َ ک ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گونه ای از ولیک است . این درخت اصل زالزالک اهلی باشد و در جنگلهای خزر و ارتفاعات متوسط آستارا و طوالش و مازندران و گرگان دیده شده است . و رجوع به درختان جنگلی ایران ثابتی شود.