کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وحش
/vahš/
معنی
جانوران بیابانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جانور، حیوان، دد ≠ آدمی، انس
دیکشنری
wildness
-
جستوجوی دقیق
-
وحش
واژگان مترادف و متضاد
جانور، حیوان، دد ≠ آدمی، انس
-
وحش
لغتنامه دهخدا
وحش . [ وَ] (ع مص ) جامه از خود انداختن در گریختن به خوف لاحق شدن دشمن . (منتهی الارب ). جامه ٔ خود را دور انداختن در گریختن از ترس دشمن . (ناظم الاطباء). || (ص ) گرسنه : بات وحشاً؛ گرسنه شب گذاشت . و بتنا اوحاشاً؛ ای جیاعاً. || جانور دشتی . وحشی یکی...
-
وحش
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) جانور بیابانی . ج . وحوش .
-
وحش
دیکشنری عربی به فارسی
چهارپا , حيوان , جانور , عفريت , هيولا , اعجوبه , عظيم الجثه
-
وحش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: وُحوش] vahš جانوران بیابانی.
-
واژههای مشابه
-
wilderness, wilderness area
وحشبوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] عرصهای از طبیعت که انسان در آن دخل و تصرف نکرده باشد و تنها نقش بازدیدکننده را داشته باشد
-
safari
وحشگشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] سفری با هدف دیدن و تهیۀ فیلم و عکس از جانوران بزرگجثۀ حیاتوحش
-
wildlife
حیات وحش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] همۀ موجودات گیاهی و جانوری که در محیط طبیعی، بدون مداخلۀ انسان، زندگی میکنند
-
باغ وحش
لغتنامه دهخدا
باغ وحش . [ غ ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ وحوش جائی خاص نگهداری دام و دد و پرندگان و خزندگان بحری و بری و ماهیان . جایی که جانوران وحشی را برای تماشا یا مطالعه در احوال و اعمال آنان نگهداری کنند و چون معمولا آن جایگاه صورت باغ دارد لذا به باغ...
-
خر وحش
لغتنامه دهخدا
خر وحش . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خر وحشی . عِلْج . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به «خر وحشی » شود : خر وحش اگر بگسلاند کمندچو در ریگ ماند شود پای بند.سعدی (بوستان ).
-
wildlife tourism
گردشگری حیاتوحش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نـوعی گردشگری که در آن گردشگـران برای مشاهده و مطالعه و شناخت زیاگان و گیاگان به گردش در زیستگاههای آنها میپردازند
-
wildlife management
مدیریت حیات وحش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] بهکارگیری اصول علمی و فنی حفاظت از جمعیت حیاتوحش و زیستگاه آن عمدتاً برای مقاصد تفریحی و علمی
-
wilderness-dependent wildlife
گونههای وحشبومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گونههایی که حیات آنها وابسته به وجود یا تداوم وحشبوم است
-
وحش و طیر
فرهنگ گنجواژه
حیوانات.