کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحدتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحدتی
لغتنامه دهخدا
وحدتی . [ وَ دَ ] (اِخ ) شاعری است که نظم او خالی از حال نیست . این مطلع از اوست :گشته ام بی حال از آن خالی که بر رخسار اوست آفرین بر صانعی کاین نقطه ٔ پرگار اوست .(مجالس النفایس ص 76 و 251).
-
جستوجو در متن
-
واحد بالعرض
لغتنامه دهخدا
واحد بالعرض . [ ح ِ دِ بِل ْ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بدو امر که از جهت مقارنه با امری دیگر (شی ٔ ثالث ) وحدتی پیدا کرده باشند واحد بالعرض میگویند مانند گچ وبرف که از لحاظ رنگ یعنی سفید واحدند. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ). و رجوع به ...
-
قطوع
لغتنامه دهخدا
قطوع . [ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قِطْع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِطع شود. || (اصطلاح هندسه ) مجموع نقاط حقیقی یا موهومی صفحه ای که مختصاتشان نسبت به دو محور واقع در همان صفحه در معادله ٔ درجه ٔ دوم + 2Dx+ cy2 + 2Bxy + Ax2 =(y,x)F 0 =F + 2Eyصد...
-
وحدت
لغتنامه دهخدا
وحدت . [ وَ دَ ] (ع مص ) یگانه شدن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) یکتایی . یگانگی . انفراد. (ناظم الاطباء). تنهایی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) : مرا آیینه ٔ وحدت نماید صورت عنقامرا پروانه ٔ عزلت دهد ملک سلیمانی . خاقانی .وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی ت...
-
شاذلیه
لغتنامه دهخدا
شاذلیه . [ ذِ لی ی َ ] (اِخ ) (در افریقا بضم ذال تلفظ میشود) و آن نام فرقه ای از صوفیه است . پیشوای این فرقه ابوالحسن علی بن عبداﷲ الشاذلی ملقب به تاج الدین و تقی الدین است . در برخی از ادعیه ٔ منسوب به وی مراحل سلوک مرید مشروحاً بیان شده است . مصنف ...
-
کمند
لغتنامه دهخدا
کمند. [ ک َ م َ ] (اِ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. (آنندراج ) . دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن انداخته به جانب خود کشند. (ناظم الاطباء). پهلوی : ک...
-
تابعیت
لغتنامه دهخدا
تابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شدن . مثال : تابعیت ایران برای من باعث سرافرازی است . (فرهنگ نظام ).تابعیت : عبارت است از را...