کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وجل
/vajal/
معنی
خوف؛ ترس؛ بیم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجل
لغتنامه دهخدا
وجل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در ترس . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
وجل
لغتنامه دهخدا
وجل . [ وَ ج َ ] (ع مص ) مَوجَل . ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). || (اِ) خوف . (اقرب الموارد). ترس وبیم . ج ، اوجال . (از اقرب الموارد). گویند: فی قلبه وجل و فی قلوبهم ا...
-
وجل
لغتنامه دهخدا
وجل . [ وَ ج ِ ] (ع ص ) مرد ترسناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خائف . (اقرب الموارد). کسی که از وهم ترسان باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ترسنده .
-
وجل
فرهنگ فارسی معین
(وَ جَ) [ ع . ] (اِ.) ترس ، بیم .
-
وجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوجال] [قدیمی] vajal خوف؛ ترس؛ بیم.
-
جستوجو در متن
-
اوجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوجال، جمعِ وَجَل] [قدیمی] 'o[w]jāl = وجل
-
لَا تَوْجَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
نترس(از وجل به معنی ترس)
-
وجلات
لغتنامه دهخدا
وجلات . [ وَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَجِل . (از اقرب الموارد). رجوع به وجل شود.
-
وجلون
لغتنامه دهخدا
وجلون . [ وَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَجِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجل شود.
-
وجا
واژگان مترادف و متضاد
بیم، ترس، خوف، وجل، هراس ≠ رجا
-
وجلة
لغتنامه دهخدا
وجلة. [ وَ ج ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث وَجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن ترسناک . (ناظم الاطباء). ج ، وجلات . (اقرب الموارد). رجوع به وجل شود.
-
وجال
لغتنامه دهخدا
وجال . [وِ ] (ع ص ، اِ) وجلون . ج ِ وجل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مردان ترسناک . (آنندراج ).
-
موجل
لغتنامه دهخدا
موجل . [ م َ ج َ ] (ع مص ) وَجَل . بترسیدن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
وجالة
لغتنامه دهخدا
وجالة. [ وَ ل َ ] (ع مص ) پیر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).وَجُل َ یَوجُل ُ وجالة؛ کبر وشاخ . (اقرب الموارد).