کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجد و حال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجد و حال
فرهنگ گنجواژه
شور.
-
واژههای مشابه
-
وَجَدَ
فرهنگ واژگان قرآن
یافت
-
به وجد رساند
دیکشنری فارسی به عربی
أبهَجَ
-
به وجد آمدن
واژهنامه آزاد
شاد شدن
-
جستوجو در متن
-
حال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hāl ۱. [جمع: اَحوال] هیئت و کیفیت چیزی؛ چگونگی؛ چگونگی انسان، حیوان، یا چیزی.۲. وضع و چگونگی زندگی کسی.۳. زمان حاضر.۴. (تصوف) حالت و کیفیتی که بر سالک و عارف دست میدهد، مانندِ شوق، طرب، حزن، و ترس که موجب صفای قلب و وقت وی میشود.۵. [قد...
-
شور و حال
فرهنگ گنجواژه
وجد و حال.
-
سنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] sanjar ۱. پرندۀ شکاری.۲. (صفت) مرد صاحب حال و وجد.
-
خرقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (تصوف) xerqebāzi به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی، و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال.
-
واجد
فرهنگ نامها
(تلفظ: vājed) (عربی) دارنده ، دارا ؛ (در تصوف) آن که در حال وجد است ؛ از نامها و صفات خداوند .
-
شطح
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) حرف ها و سخن های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می راند.
-
حالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حالة، جمع: حالات] hālat ۱. وضع، حال، و کیفیتی که در کسی یا چیزی وجود دارد؛ کیفیت؛ چگونگی؛ طبع؛ طور.۲. (تصوف) وجد؛ طرب.۳. (تصوف) حال و کیفیتی که بیاختیار به سالک دست میدهد.
-
حراره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرارة] ‹حرارت› (موسیقی) [قدیمی] harāre ۱. قول؛ تصنیف؛ ترانه.۲. وجد، طرب، شور، و حال صوفیان.۳. آوازی که دستهجمعی خوانده میشود.
-
جامه دران
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) 1 - (ص فا.) در حال جامه دریدن از روی بی قراری و غم و یا وجد. 2 - (اِ.) گوشه ای در دستگاه شور و همایون و افشاری . 3 - از الحان قدیم ایرانی .