کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجبی
لهجه و گویش تهرانی
با دقت کم
-
واژههای مشابه
-
نیم وجبی
لغتنامه دهخدا
نیم وجبی . [ وَ ج َ ] (ص نسبی ) که به اندازه ٔ نیم وجب است . || کوتوله . خردجثه . کوتاه قد. || در تداول ، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف ). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را.
-
یک وجبی
لغتنامه دهخدا
یک وجبی . [ ی َ / ی ِ وَ ج َ ] (ص نسبی ) به اندازه ٔ یک وجب . به بلندی یک وجب . || مجازاً حقیر و کوچک . (یادداشت مؤلف ). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
-
نیم وجبی
فرهنگ فارسی معین
(وَ جَ)(ص نسب .)1 - (عا.) بسیار کوتاه ، کوتاه قد. 2 - آن چه که طول و ارتفاعش معادل نیم وجب باشد.
-
یک وجبی
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ جَ) (ص نسب .) (عا.) 1 - به قدر یک وجب . 2 - بسیار کوتاه قد.
-
نیم وجبی
لهجه و گویش تهرانی
چار انگشتی
-
نیم وجبی
لهجه و گویش تهرانی
کوچک
-
یک وجبی
لهجه و گویش تهرانی
کوتاه ،بچه
-
جستوجو در متن
-
تشابر
لغتنامه دهخدا
تشابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر نزدیک شدن دو گروه در حرب ، گویی میان ایشان اندازه ٔ شبری مانده است . (منتهی الارب ). نزدیک شدن دو گروه در جنگ چنانکه میان آنان فاصله ٔ وجبی باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تقارب در جنگ . (از متن اللغة).
-
اذن الحمار
لغتنامه دهخدا
اذن الحمار. [ اُ ذُ نُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی است بیخ آن چون گزری بزرگ و شیرین و آن را خورند. گیاهی با برگی به پهنای وجبی و ریشه ٔ آن چون گزری کلان مأکول و شیرین . (قاموس ). آذان الحمار.
-
وژه
لغتنامه دهخدا
وژه . [ وَ ژَ / ژِ ] (اِ) وجب ، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شِبْر. (آنندراج ) (برهان ). بدست . (آنندراج ). وجب تبدیل وژه است . (آنندراج ) (انجمن آرا) : اگر تواز آسمان مطلع میبودی یا بسوی...
-
میلاب
لغتنامه دهخدا
میلاب . (اِ مرکب ) ماشوره ٔ غلیان که یک سر آن در آب و سر دیگرش متصل به میانه است . (ناظم الاطباء) نی میان کوزه ٔ قلیان متصل به تنه ٔ قلیان . چوبی میان کاواک که در تنه ٔ میانه ٔ قلیان کنند و سر دیگر آن چوب در میان آب کوزه ٔ قلیان باشد. نای مانند از چو...
-
وجب
لغتنامه دهخدا
وجب . [ وَ ج َ ] (اِ) به معنی بدست که به هندی اردو بالشت گویند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). شبر. (ناظم الاطباء). مقدار مسافت مابین خنصر و ابهام است در موقع بازکردن دست که تقریباً چهار گره میشود و مقصود از کوتاهی هم هست . (قاموس کتاب مقدس ). کدست و ...