کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وتیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وتیرة
لغتنامه دهخدا
وتیرة. [ وَرَ ] (ع اِ) کینه یا ستم و افزونی در آن . || پاره ٔ زمین باریک و دراز و سطبر گسترده ٔ هموار ونرم . || حلقه ٔ تیراندازی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آن حلقه که بدان نیزه زدن آموزند. (مهذب الاسماء). || ستون طا...
-
وتیرة
لغتنامه دهخدا
وتیرة. [ وُ ت َ رَ ] (ع اِ) دو رکعت نمازنافله که پس از نماز عشا نشسته بجا آورند. (ناظم الاطباء). رجوع به ذخیرة العباد مرحوم آیت اﷲ فیض شود.
-
واژههای مشابه
-
وتیره
فرهنگ فارسی معین
(وَ رِ) [ ع . وتیرة ] (اِ.) 1 - طریقه ، روش . 2 - دستور. 3 - نهاد.
-
وتیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وتیرة] [قدیمی] vatire ۱. طریقه؛ راه و روش.
-
جستوجو در متن
-
وتائر
لغتنامه دهخدا
وتائر. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وتیره بر وزن سفینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وتیره شود.
-
وتایر
لغتنامه دهخدا
وتایر. [ وَ ی ِ ] (ع اِ) وتائر. ج ِ وتیره . (منتهی الارب ). رجوع به وتیره شود.
-
وتیر
لغتنامه دهخدا
وتیر. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وتیره . (منتهی الارب ). گل سفید. (مهذب الاسماء). رجوع به وتیره شود.
-
استقداد
لغتنامه دهخدا
استقداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر یک وتیره بودن شتران . || پیوسته بودن بر کاری . || برابر و هموار شدن چیزی . (منتهی الارب ).
-
موجه
لغتنامه دهخدا
موجه . [ م ُ وَج ْ ج ِه ْ] (ع ص ) نعت فاعلی از توجیه . آن که چیزی را بر یک روش و وتیره قرار می دهد. || آنکه بزرگ و باقدر می گرداند. (ناظم الاطباء). رجوع به موجِه ْ شود.
-
ودخین
لغتنامه دهخدا
ودخین . [ وَ ] (اِ)بر وزن پروین ، جانوری است آبی و دندان دارد و گردنی دارد باریک و دراز و پیوسته در آبهای شور و ناصاف وتیره میباشد. گویند نابیناست و چشم ندارد و به هندی بوبو میگویندش . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
مطرد
لغتنامه دهخدا
مطرد. [ م ُطْ طَ رِ ] (ع ص ) بر یک وتیره شونده و پی یکدیگرشونده . (غیاث ) (آنندراج ). شتر که پی درپی در سیر و حرکت باشد و بازنایستد. (از ذیل اقرب الموارد). || جدول مطرد؛ جوی راست روان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اعسال
لغتنامه دهخدا
اعسال . [ اَ ] (ع اِ) اطوار و روش . یقال : هو علی اعسال من ابیه ؛ ای بر وتیره و روش پدر خود است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ عَسَل ، بمعنی انگبین و حبابهای آب که بر اثر وزیدن باد در حرکت باشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی ال...
-
تیره بصر
لغتنامه دهخدا
تیره بصر. [ رَ / رِ ب َ ص َ ] (ص مرکب ) کور. نابینا. تیره بین . تیره چشم : در فراق تو از آن سوخته تر باد پدربی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی .رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود.