کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وتر بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
wing chord, chord 3
وتر بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] خطی فرضی که لبۀ حمله را به لبۀ فرار بال وصل میکند
-
واژههای مشابه
-
chord line
خط وتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] کوتاهترین فاصلۀ بین لبۀ حمله و لبۀ فرار ماهیوار
-
خط وتر
لغتنامه دهخدا
خط وتر. [ خ َطْ طِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط مستقیمی که از یک نقطه ٔ دایره به نقطه ٔ دیگر آن وصل شود. || در مثلث قائم الزاویه اطول اضلاع .
-
وتر الزاوية القائمة
دیکشنری عربی به فارسی
زه , وتر , وتر مثلث قاءم الزاويه
-
وتر عضلا نی
دیکشنری فارسی به عربی
رباط
-
وتر مثلث قاءم الزاویه
دیکشنری فارسی به عربی
وتر الزاوية القائمة
-
جستوجو در متن
-
wingtip aileron
شهپر نوک بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] شهپری که کل نوک بال را تشکیل میدهد، چه نوکهایی که دارای انتهای داخلی در جهت وتر بال هستند و چه نوکهایی که در طول لبۀ فرار به طرف داخل کشیده شدهاند
-
rib 2, wing rib
بالدنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] عضو فرعی سازۀ بال و سطوح دُم در انواع هواگَرد که در راستای وتر قرار دارد و شکل ظاهری بال و سطوح دُم را حفظ میکند
-
sweepback angle
زاویۀ پسگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] زاویۀ میل به عقب بال، بین محور عرضی و خط یکچهارم وتر
-
sweepforward angle
زاویۀ پیشگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] زاویۀ میل به جلوی بال، بین محور عرضی و خط یکچهارم وتر
-
علی زریاب
لغتنامه دهخدا
علی زریاب . [ ع َ ی ِ زِرْ ] (اِخ ) ابن نافع. مکنی به ابوالحسن و ملقب به زریاب . مولای مهدی خلیفه ٔ عباسی و موسیقی دان مشهور عهد خویش بود. وی شاعر و دانا به برخی از علوم طبیعی و احوال و سیر پادشاهان و خلفا بود. آواز خوشی نیز داشت . زریاب نخستین بارعو...
-
خزف
لغتنامه دهخدا
خزف . [ خ َ زَ ] (ع اِ) سفال . (منتهی الارب ) : لعلت دهد مگیر که این لعل است نعل و خزف بود همه ایثارش . ناصرخسرو.تا بزیر فلک چنبری اندر همه وقت گل به ازخار و گهر به ز شبه در ز خزف فلک چنبری اندر خط فرمان تو بادور نه بشکسته چو از عربدگان چنبر دف . سوز...
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک ِ ] (اِ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. (برهان ). نی است عموماً. (آنندراج ). هر نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی . (فرهنگ فارسی معین ).قصب . نی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوگند خورم به هرچه هستم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. اب...