کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وتد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وتد
/vatad/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، کلمۀ سهحرفی که دو حرف آن متحرک و یک حرف ساکن باشد، مانند شجر، فلک، چمن؛ وتد مقرون.
۲. [جمع: اوتاد] [قدیمی] میخ چوبی یا فلزی؛ میخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد).
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت ِ ] (ع اِ) میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تندی درون گوش یا پیش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح علم عروض ). لفظ سه حرفی چون علی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). وَتَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
وتد
فرهنگ فارسی معین
(وَ تَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میخ چوبی یا فلزی . ج . اوتاد. 2 - یکی از ارکان سه گانة عروض .
-
وتد
دیکشنری عربی به فارسی
کمرنگ , رنگ پريده , رنگ رفته , بي نور , رنگ پريده شدن , رنگ رفتن , در ميان نرده محصور کردن , احاطه کردن , ميله دار کردن , نرده , حصار دفاعي , دفاع , ناحيه محصور , قلمروحدود , ميخ , ميخ چوبي , چنگک , عذر , بهانه , ميخ زدن , ميخکوب کردن محکم کردن , زحم...
-
وتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vatad ۱. (ادبی) در عروض، کلمۀ سهحرفی که دو حرف آن متحرک و یک حرف ساکن باشد، مانند شجر، فلک، چمن؛ وتد مقرون.۲. [جمع: اوتاد] [قدیمی] میخ چوبی یا فلزی؛ میخ.
-
واژههای مشابه
-
وتد واتد
لغتنامه دهخدا
وتد واتد. [ وَ ت َ دِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ) تأکید است چون شغل شاغل . یعنی میخ استوار محکم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
زایل وتد
لغتنامه دهخدا
زایل وتد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد اهل رمل : خانه های سوم و ششم و نهم و دوازدهم است و آنها را ساقط عن الوتد نیز گویند بجهت آنکه هر یک از این خانه ها نظر بطالع ندارد و خانه ٔ اول و چهارم و هفتم و دهم را وتد و خانه ٔ پنجم و هش...
-
زایل وتد باد
لغتنامه دهخدا
زایل وتد باد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد باد.در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های بادی است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل وتد شود.
-
واژههای همآوا
-
وطد
لغتنامه دهخدا
وطد. [ وَ ] (ع مص ) طِدَة. پای برجای کردن و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). گران سنگ ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چسبانیدن چیزی را به چیزی وفراگرفتن آن را. (منتهی...
-
وطد
لغتنامه دهخدا
وطد. [ وَ طِ ] (ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رنگ رفته
دیکشنری فارسی به عربی
وتد