کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وبنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وبنة
لغتنامه دهخدا
وبنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) رنج . || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اغروغ
لغتنامه دهخدا
اغروغ . [ اَ ] (اِ) تلفظ دیگر اغروق است بمعنی بار وبنه : و بر راه کوههای بامیان رفت به اغروغی که در حدود بغلان گذاشته بود. (جهانگشای جوینی ).
-
سازیراق
لغتنامه دهخدا
سازیراق . [ ی َ ] (اِ مرکب ) اسلحه ٔ جنگ . (آنندراج از فرهنگ فرنگ ) (استینگاس ). اسباب و سامان و رخت جنگ و سلاح شخص جنگجو. (ناظم الاطباء). || بار وبنه . (استینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به ساز شود.
-
باوی
لغتنامه دهخدا
باوی . (اِخ ) نام دهستان مرکزی از شهرستان اهواز در مشرق کارون . حدود: از شمال به شوشتر و از خاور به رامهرمز. آبادیهای آن بیشتر از آب رودخانه استفاده می کنند. بلوک عمده ٔ آن ، حمید، شاخه وبنه ، زرکان ، باوی بالا، باوی پایین . و جمعاً 157 قریه و قصبه و...
-
بدبنه
لغتنامه دهخدا
بدبنه . [ ب َ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بدوضع. بدحال . (ناظم الاطباء). بداصل . بدنهاد : کزآن سو بد ایرانیان را بنه بجوید بنه مردم بدبنه . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 261).بچنگ وی آمد حصار وبنه بسی مایه ور مردم بدبنه . فردوسی .همی راند آن پیل تا می...
-
گرسنگی
لغتنامه دهخدا
گرسنگی . [ گ ُ رِ/ رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ ] (حامص ) مقابل سیری است . (آنندراج ). اشتهای طعام پس از هضم طعام پیش . اِستِجاعَة. وَبنَه . هُنبُغ؛ گرسنگی سخت . تَقَع. مخمصه و خَمصَة. جُلبَة. وَأج . هِلَّکَس . نَکَظ. هَمج . هِلقَس ، گرسنگ...
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) منصوربن اسحاق بن احمدبن اسد سامانی . صاحب حبیب السیر گوید: او برادر زاده ٔ امیر اسماعیل سامانیست . امیراسماعیل حکومت ری بوی داد و او مدت شش سال در ری فرمان راند. و محمدبن زکریای رازی کتاب منصوری بنام وی کرد - انتهی . وابن ...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...