کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وای
/vāy/
معنی
۱. برای بیان درد و رنج به کار میرود: وای، سرم درد میکند.
۲. برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار میرود: وای چه بچهٴ قشنگی دارید.
۳. افسوس؛ بدا به حال: ◻︎ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی (حافظ: ۹۷۸).
۴. (اسم) [قدیمی] فریاد؛ فغان.
۵. [قدیمی] افسوس و دریغ؛ حسرت.
〈 وایاوای: شور و غوغای مصیبتزدگان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آخ، آوخ، آه، افسوس، دردا، فریادا
دیکشنری
ah, nuts, oh
-
جستوجوی دقیق
-
وای
واژگان مترادف و متضاد
آخ، آوخ، آه، افسوس، دردا، فریادا
-
وای
لغتنامه دهخدا
وای . (اِ) بر وزن لای ، چاهی را گویند که زینه پایه ها بر آن ساخته باشند تا به آسانی به ته رفته آب بردارند. || کلب بری است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ص ) گمراه . (از آنندراج ) (از برهان ). || (پسوند) مزید مؤخر امکنه نظیر استوروای کفشگر. استوروای گی...
-
وای
لغتنامه دهخدا
وای . (اِ) در پهلوی vay به معنی هوا. رجوع شود به ایران در زمان ساسانیان ، کریستن سن ص 177 و حواشی آن . رجوع به اندروا شود.
-
وای
لغتنامه دهخدا
وای . (صوت ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و اندوه و درد و بیماری . (از فرهنگ فارسی معین ). ویل . (ترجمان القرآن ). علامت اظهار درد و ترس . سخنی است که در موقع درد گویند. کلمه ٔ وجع. آوخ . آوه . واه . ویح . واویلاه . تعساً. والهفاه . دریغا. در...
-
وای
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - افسوس . 2 - فریاد، ناله .
-
وای
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [پهلوی: vāē] [عامیانه] vāy ۱. برای بیان درد و رنج به کار میرود: وای، سرم درد میکند.۲. برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار میرود: وای چه بچهٴ قشنگی دارید.۳. افسوس؛ بدا به حال: ◻︎ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امرو...
-
واژههای مشابه
-
وأی
لغتنامه دهخدا
وأی . [ وَ اءَی ] (ع ص ) سخت شتاب و تیزرو از گورخر و اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
وأی
لغتنامه دهخدا
وأی . [ وَءْی ْ ] (ع مص ) وعده کردن . || ضامن و پذرفتار گردیدن . || (اِ) عدد و شمار از مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وعده . (اقرب الموارد).
-
وای،وای وای
لهجه و گویش تهرانی
صدای تعجب،یا خوشی
-
وای وای
لغتنامه دهخدا
وای وای . (اِ مرکب ) پرش . طیران . پریدن . آواز بال مرغان گاه پریدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : فغان از این غراب و وای وای او که در نوا فکندمان نوای او.منوچهری (نسخه ٔ خطی از یادداشت مرحوم دهخدا).روز رزم او بگیرد عزّ عزرائیل جان روز بزم او بماند جبرئیل...
-
وای وای
لغتنامه دهخدا
وای وای . (صوت مرکب ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن : وایه ٔ جامی همین لعلت بودگر نیاید وایه ٔ او، وای وای . جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). || (اِ مرکب ) کلمه ای است دال ّ بر تأسف و تأثر و درد : چو کاتبی به شب هجر وایه ام ...
-
وای وای
فرهنگ گنجواژه
اظهار ناراحتی.
-
وای وای کردن
لغتنامه دهخدا
وای وای کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون و زاری کردن و سخت نالیدن : زن او پیش آمد، ساره ، و بانگ همی کرد، وای وای و ولوله همی کرد. (تفسیر قرآن مجید چ متینی ص 278).
-
وای کرت
لغتنامه دهخدا
وای کرت . [ ] (اِخ ) کابل را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستائی است . (ایران باستان ص 156).