کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واکنشوَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
reactivity 2
واکنشوَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] معیاری برای نشان دادن میزان دور بودن حالت واکنشگاه/ رآکتور هستهای از وضعیت بحرانی آن
-
واژههای مشابه
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ ] (ع اِ) به فتح واو و کسر راء مهمله و یاء مجهول ، اماله ٔ ورا که به معنی مخلوقات است . (غیاث اللغات ) : توبه را از جانب مغرب دری باز باشد تا قیامت بر وری .مولوی .
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ را ] (ع اِ) آفریدگان . (از منتهی الارب ). خلق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آفریده . (ناظم الاطباء).- ابوالوری ؛ کنیه است روزگار را زیرا مردم به زمان خود شبیه ترند تا به پدران خود. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) جای کردگی ریم در شکم و جز...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَ ری ی ] (ع ص ) پیه آکنده ٔ فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).- لحم وری ؛گوشت فربه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).|| آتش زنه ٔ آتش دهنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَرْی ْ ] (ع مص ) تباه کردن ریم شکم را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خانه کردن ریم در زیر پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر شش کسی زدن . || افروخته شدن آتش . || پیه ناک و بسیار آکنده شدن مغز در استخوان شتر از فربهی ...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وُ ری ی ] (ع مص ) آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وُرْی ْ شود.
-
وری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (عا.) مهمل دری : دری وری . و این دو کلمه با هم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است .
-
وری
فرهنگ فارسی معین
(وَ را) [ ع . ] (اِ.) 1 - خلق ، مخلوق . 2 - آفریده .
-
وری
واژهنامه آزاد
بلند شدن
-
reaction
واکنش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] فرایندی که در آن دو یا چند مادۀ شیمیایی با هم ترکیب شود * مصوب فرهنگستان اول
-
واکنش
واژگان مترادف و متضاد
اثر، بازتاب، تعامل، عکسالعمل ≠ عمل، کنش
-
واکنش
لغتنامه دهخدا
واکنش . [ ک ُ ن ِ ] (اِمص مرکب ) عکس العمل . انفعال . (لغات فرهنگستان ). مقابل کنش .
-
واکنش
فرهنگ فارسی معین
(کُ نِ) (اِمص .) عکس العمل .
-
واکنش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) vākoneš کار یا حرکتی که شخصی در برابر کار یا حرکت شخص دیگر انجام میدهد؛ عکسالعمل.