کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واکردن
/vākardan/
معنی
۱. باز کردن؛ گشودن.
۲. حل کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
undo
-
جستوجوی دقیق
-
واکردن
لغتنامه دهخدا
واکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گشودن . (ناظم الاطباء). باز کردن . چیز بسته را گشودن : برخیز و در سرای دربندبنشین و قبای بسته واکن . سعدی .نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد. حافظ.گیپاپزان که صبح سر کله...
-
واکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] vākardan ۱. باز کردن؛ گشودن.۲. حل کردن.
-
واکردن
لهجه و گویش تهرانی
بازکردن
-
واژههای مشابه
-
واکِرْدَن
لهجه و گویش گنابادی
wakerdan در گویش گنابادی یعنی باز کردن چیزی ، چیدن چیزی (میوه ، سبزی ، گل و...) کنایه از باز کردن دهان و سخن گفتن
-
عقده واکردن
لغتنامه دهخدا
عقده واکردن . [ ع ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب )گشودن گره . || حل مشکل کردن : ز هر جانب دل محفل صدا کردشکست جام عقده ناله واکرد.میرزا محمدزمان راسخ (از آنندراج ).
-
روزه واکردن
لغتنامه دهخدا
روزه واکردن . [ زَ / زِ ک َدَ ] (مص مرکب ) افطار کردن . (آنندراج ) : خمار باده در چشمم سیه کرده است عالم رابیا ساقی که وقت شام باید روزه واکردن . کلیم (از آنندراج ).خط دمید اکنون از آن لب کام دل خواهم گرفت شام خود شد روزه ٔ امید را وامیکنم .کلیم (از ...
-
سر واکردن
لغتنامه دهخدا
سر واکردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن زنان موی در مآتم . (آنندراج ). || باز کردن سر چیزی را : سر وانکند شوخ دغاباز من از نازگر بر ورق گنجفه مکتوب نویسم .میرزا معز فطرت (از آنندراج ).
-
پوست واکردن
لغتنامه دهخدا
پوست واکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست بازکردن . پوست کندن . رجوع به پوست بازکردن شود. تقرف ؛ پوست وا کرده شدن جراحت .
-
چشم واکردن
لغتنامه دهخدا
چشم واکردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشم بازکردن و گشادن . نظر واکردن و گشادن و دیده برکردن و گشادن . (آنندراج ). بازکردن و گشادن چشم : پوشیده چشم میگذرد از عزیز مصرآئینه ای که چشم به روی تو واکند.صائب (از آنندراج ).
-
دهن واکردن
لهجه و گویش تهرانی
سخن گفتن.
-
جای خویش واکردن
لغتنامه دهخدا
جای خویش واکردن . [ ی ِ خوی / خی ک َ دَ ] (مص مرکب ) جای برای خویشتن پیدا کردن . جای خود را یافتن . در تداول بمعنی برای خود موقعیتی بدست آوردن است : گر دل از سنگست نبود مانع جولان عشق نام جای خویش آخر در نگین ها واکند.میرزا بیدل (ازبهار عجم ).
-
چشم و گوش واکردن
لغتنامه دهخدا
چشم و گوش واکردن . [ چ َ / چ ِ م ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) تمیز در نیک و بد پیدا کردن . (آنندراج ). با آگاهی و بصیرت در امری اقدام کردن : تا کی ای مرغ سحر این ناله های بی اثرصبر کن تا غنچه ٔ گل چشم و گوشی واکند.تأثیر (از آنندراج ).چند روزی تربیت ای باغبا...
-
واژههای همآوا
-
وا کردن
واژگان مترادف و متضاد
افتتاح، باز کردن، تاسیس، گشودن ≠ بستن، مسدود کردن