کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژگون کردن کشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واژگون کردن کشتی
دیکشنری فارسی به عربی
انقلب
-
واژههای مشابه
-
واژگون شدن
لغتنامه دهخدا
واژگون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرنگون شدن . وارونه شدن . واژگونه شدن . باشگونه شدن . مقلوب گشتن . معکوس گشتن . وارون شدن . وارونه شدن . برگشتن .
-
واژگون سیر
لغتنامه دهخدا
واژگون سیر. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) که باژگونه رود. که واژگونه در رفتار آید. که معکوس سیر و حرکت کند. پس رونده . مدبر : طالب از باغ امیدم می دمد گلهای یاس واژگون سیر است آری کوکب سیاره ام .طالب آملی (از آنندراج ).
-
overturned fold, inverted fold, reversed fold
چین واژگون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] چینی که محور آن از حالت افقی نیز فراتر رفته است و به نظر میرسد توالی لایهها در آن معکوس شده است
-
تبت واژگون
لغتنامه دهخدا
تبت واژگون . [ ت َب ْ ب َ ت ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تبت (سوره ) شود.
-
سخن واژگون
دیکشنری فارسی به عربی
مقلوب
-
واژگون شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انقلب , عارضة القعر
-
واژگون سازی
دیکشنری فارسی به عربی
انعکاس
-
جستوجو در متن
-
keel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
-
keels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان ها، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
-
capsized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشیده شده، واژگون شدن، واژگون کردن کشتی
-
capsizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلاهبرداری می کند، واژگون شدن، واژگون کردن کشتی
-
معلق زدن
لغتنامه دهخدا
معلق زدن . [ م ُ ع َل ْ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن داربازان و بازیگران به وضعی که واژگون گشته به سرعت باز راست شوند چنانکه کبوتران کنند، به هندی کَلا بازی نیز گویند. (از آنندراج ) (از غیاث ). خود را از زمین بلند کردن و در هوا چرخ خوردن و سپس به...