کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واژون
/vāžun/
معنی
= واژگون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واژون
لغتنامه دهخدا
واژون . (ص )وارون . (برهان ). برگشته . برگردیده . بازگردانیده . عکس . قلب . (برهان ) (ناظم الاطباء). واژگون . (ناظم الاطباء). نگون . (غیاث اللغات ). باژگون . باژگونه . باشگون . باشگونه . واژگون . واژگونه . مقلوب . معلق : تهیدست را کار واژون بوددلش سا...
-
واژون
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - وارون . 2 - آن که رفتارش نادرست و نامعقول باشد. 3 - شوم ، نحس . 4 - بخت برگشته .
-
واژون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] vāžun = واژگون
-
واژههای مشابه
-
نعل واژون
لغتنامه دهخدا
نعل واژون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل وارونه . نعل واژگون : گر مه عید نماید فلکت شاد مشوکه غرضهاست درین نعل که واژون زده است .زمانی (آنندراج ).
-
واژون بخت
لغتنامه دهخدا
واژون بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) برگشته بخت . بداقبال . بداختر. نگون بخت . بدبخت : چه کند زورمند واژون بخت بازوی بخت به که بازوی سخت .سعدی (گلستان ).
-
تبت واژون
لغتنامه دهخدا
تبت واژون . [ ت َب ْ ب َ ت ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تبت (سوره ) شود.
-
جستوجو در متن
-
آگون
لغتنامه دهخدا
آگون . (ص ) بر وزن و معنی وارون یعنی نگون باشد، چه سراگون سرنگون را گویند. (برهان ). واژون . واژگون . سرنگون . معلق . || سراشیب . و ظاهراً این کلمه جز در حال ترکیب مستعمل نیست .
-
سرابالا
لغتنامه دهخدا
سرابالا. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل واژون .(آنندراج ). فراز. مقابل سرازیر. سربالا : ره تعریف بختش طی کنم چون سرابالاست این ره تا بگردون . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به سربالا شود.
-
احضاب
لغتنامه دهخدا
احضاب . [ اِ ] (ع مص ) رسن واژون شده را راست کردن بر چرخ آبکشی تا روان گردد. || احضاب نار؛ افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب ).
-
پشت رو
لغتنامه دهخدا
پشت رو. [ پ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . وارون . واژون . باژگون . باژگونه . اَشن َ: پیراهنت را پشت رو پوشیده ای .
-
مزه شکستن
لغتنامه دهخدا
مزه شکستن . [ م َ زَ / زِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب )کنایه از تبدیل ذائقه کردن . (آنندراج ) : چه شکسته بخت واژون مزه ٔ شراب ما رابه شراب ما فکنده مزه ٔ کباب ما را.سیداشرف (از آنندراج ).
-
واژگون
لغتنامه دهخدا
واژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (نا...
-
جامه کندن
لغتنامه دهخدا
جامه کندن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن جدا کردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ). پیراهن از تن برون کردن . لباس را بیرون آوردن : جامه ٔ واژون طالع میکنم از تن کلیم بخت را از همت والا دگرگون میکنم .کلیم همدانی (از ارمغان آصفی ) (از آنند...