کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واپس رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واپس دادن
لغتنامه دهخدا
واپس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . (ناظم الاطباء). رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن رادرم واپس دهد سیمش سمن را. نظامی .|| گزاردن . ادا کردن . || توختن .
-
واپس داشتن
لغتنامه دهخدا
واپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن . توقیف کردن . || منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
واپس رفتن
لغتنامه دهخدا
واپس رفتن . [ پ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دست کشیدن . کناره کردن . || عقب کشیدن . || بازایستادن . عقب رفتن . بازرفتن . (ناظم الاطباء) : هر که صبر آورد گردون بر رودهر که حلوا خورد واپس تر رود. مولوی .- واپس رفتن آب دریا و رودخانه ؛ جزر.
-
واپس سپردن
لغتنامه دهخدا
واپس سپردن . [ پ َ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن . بازدادن : گفت پیغمبر که دستت هرچه بردبایدش در عاقبت واپس سپرد. مولوی .و رجوع به واپس دادن شود.
-
واپس شدن
لغتنامه دهخدا
واپس شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به عقب رفتن . پس رفتن . تأخر. (تاج المصادر بیهقی ): احجام ، واپس شدن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واپس طلبیدن
لغتنامه دهخدا
واپس طلبیدن . [ پ َ طَ ل َدَ ] (مص مرکب ) دوباره طلبیدن . رجوع به واپس شود.
-
واپس فکندن
لغتنامه دهخدا
واپس فکندن . [ پ َ ف ِ ک َ / گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا فگندن . پشت سر گذاشتن : آن حرم قدس چو واپس فگندراه در اقصای مقدس فگند. امیرخسرو (از بهارعجم ) (آنندراج ).|| درنگی کردن . به تأخیر انداختن . معطل کردن . و رجوع به واپس افگندن شود.
-
واپس کردن
لغتنامه دهخدا
واپس کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در عقب گذاشتن . پس پشت افکندن . اتباع . (تاج المصادر بیهقی ) : و گفت [ شیخ ابوالحسن خرقانی ] از خویشتن بگذشتی صراط واپس کردی . (از تذکرةالاولیاء شیخ عطار).
-
واپس کشیدن
لغتنامه دهخدا
واپس کشیدن . [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عقب کشیدن : گفت پا واپس کشیدی تو چراپای را واپس مکش پیش اندر آ. مولوی .و رجوع به واپس رفتن شود.
-
واپس گذاشتن
لغتنامه دهخدا
واپس گذاشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )به عقب انداختن . به تأخیر افکندن : وظیفه آن است که ما دو ماه واپس گذاریم ... پس دو ماه واپس گذاشتند تا روز اول ماه خرداد. (تاریخ قم ص 146).
-
واپس گرفتن
لغتنامه دهخدا
واپس گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بازگرفتن . دوباره پس گرفتن . || بازپس استادن . (ناظم الاطباء). استرجاع . (آنندراج ). و رجوع به واپس ایستادن و واپس استیدن شود.
-
واپس گریختن
لغتنامه دهخدا
واپس گریختن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به عقب فرار کردن : نکته ها چون تیغ پولاد است تیزگر نداری تو سپر واپس گریز. مولوی (مثنوی ، دفتر اول ص 16 چ خاور).و رجوع به واپس شود.
-
واپس گفتن
لغتنامه دهخدا
واپس گفتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بازگفتن . واگو کردن . بازگو کردن : چو سایه روسیاه آنکس نشیندکه واپس گوید آنچ از پیش بیند. نظامی .گنج کسی برد که با کس نگفت نطق کسی یافت که واپس نگفت . خواجو.و رجوع به واپس شود.
-
واپس گماشتن
لغتنامه دهخدا
واپس گماشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخلیف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سرگذاشتن : بعد از آنکه همه موجودات را... واپس گذاشتی و از بند رسیدن و نارسیدن خود برخاستی ... هیچ بلائی در این راه سخت تر از وجود تو نیست . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی مرح...
-
واپس ماندن
لغتنامه دهخدا
واپس ماندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بازماندن .واماندن . در عقب ماندن . (ناظم الاطباء) : بدان پشتی چو پشتش ماند واپس که روی شاه پشتیوان من بس . نظامی .ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را.سعدی (خواتیم ).