کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واپس داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واپس داشتن
لغتنامه دهخدا
واپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن . توقیف کردن . || منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
regression 2
واپسروی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] سازوکاری دفاعی که ازطریق آن فرد، هنگامی که اضطراب برآمده از مشکلات بیرونی یا تعارضهای درونی او را تهدید میکند، به مرحلۀ عقبتری از رشد بازمیگردد
-
repression 2
واپسزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، سازوکاری دفاعی و ناآگاهانه که ازطریق آن فرد میکوشد تا تصورات مرتبط با یک سائق را به ناخودآگاه برگرداند یا در آنجا نگاه دارد
-
backlash
واپسزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] هرنوع واکنش علیه جنبش زنان و دستاوردهای آن در حوزههای فرهنگ عمومی، سیاست، کار، حق زادآوری و نیز پیشرفتهای زنان در حوزۀ دانشگاهی و فعالیتهای زیستمحیطی و صلح
-
واپس آمدن
لغتنامه دهخدا
واپس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . بازآمدن . مراجعت کردن . (ناظم الاطباء) : پیشه ها و خلقها از بعد خواب واپس آید هم به خصم خود شتاب . مولوی .یکدم ار مجنون ز خود غافل شدی ناقه گردیدی و واپس آمدی .مولوی .
-
واپس استیدن
لغتنامه دهخدا
واپس استیدن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن سپس ماندن . تخلف . (تاج المصادر بیهقی ). تخزع . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به واپس استادن شود.
-
واپس افتادن
لغتنامه دهخدا
واپس افتادن . [ پ َ اُ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن . پس افتادن . تأخر : چون پادشاهی عجم زوال پذیرفت و کبیسه ربع ایشان بیفتاد ادراک غلات واپس افتاد بهر چهار سال یکروز. (تاریخ قم ص 14). چون کبیسه ٔ عجم در اسلام بیفتاد فصول سال ایشان بگردیدند و ادراک غل...
-
واپس افکندن
لغتنامه دهخدا
واپس افکندن . [ پ َ اَ ک َ / گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا افگندن . درنگی کردن .به تأخیر انداختن . معطل کردن . دیری کردن . (ناظم الاطباء). || در پس انداختن . (بهارعجم ) (آنندراج ). || تسویف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سر گذاشتن . تأخیر کردن . رجوع به واپس...
-
واپس انداختن
لغتنامه دهخدا
واپس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) درنگی کردن . به تأخیر انداختن و معطل کردن . دیری کردن . (ناظم الاطباء). تأخیر. واپس افکندن . (زمخشری ).
-
واپس ایستادن
لغتنامه دهخدا
واپس ایستادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پشت سر ایستادن . در عقب ایستادن . رجوع به واپس استادن و واپس استیدن شود.
-
واپس باختن
لغتنامه دهخدا
واپس باختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) قمار برده را باختن .
-
واپس بردن
لغتنامه دهخدا
واپس بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بازپس بردن . || اعاده دادن . عقب بردن . از عقب بردن . (ناظم الاطباء). اخناس . (تاج المصادر بیهقی ). ارجاه . (زوزنی ) : چو سیب رخ نهم بر دست شاهان سبد واپس برد سیب سپاهان . نظامی .گر او میبرد سوی آتش سجودتو واپس چ...
-
واپس بودن
لغتنامه دهخدا
واپس بودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . دنبال ماندن : ره راست رو تا به منزل رسی تو بر ره نه ای زین قبل واپسی .سعدی (بوستان ).
-
واپس تافتن
لغتنامه دهخدا
واپس تافتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رو به عقب کردن .