کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واپسینچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
telophase
واپسینچهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مرحلهای از تقسیم یاختهای که در آن فامتنهای جداشده از یکدیگر در دو قطب یاخته گِرد هم میآیند و دور هر گروه غشای هسته تشکیل میشود
-
واژههای مشابه
-
واپسین
واژگان مترادف و متضاد
آخر، آخرین، بازپسین، بازپسین، فرجام، متاخر، نهایی، ≠ آغازین
-
واپسین
لغتنامه دهخدا
واپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) اخیر. آخرین . مؤخر. آخر. (السامی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بازپسین . متأخر. انجامین و آنچه پس از همه باشد. (آنندراج )(فرهنگ نظام ). پس . آخر. (شعوری ). آخری : واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثرگر برفتی در وداعش من ز ...
-
واپسین
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) آخر، آخرین . ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز ~ روز قیامت .
-
واپسین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vāpasin بازپسین؛ آخرین.
-
چهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه ۲. اصل، نژاد ۳. شخصیت
-
چهر
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) روی ، صورت .
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربخش هرسین شهرستان کرمانشاهان . در 18هزارگزی باختر هرسین و هزارگزی باختر راه شوسه ٔ هرسین به کرمانشاه واقع است ، 628 تن سکنه دارد. از چشمه ٔ مهم آبیاری میشود. محصولش غلات ، ذرت ، چغندرقند و انواع میوه است . شغ...
-
چهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čihr.čīhr] ‹چهره› [قدیمی] čehr ۱. روی؛ رخسار.
-
Final Neolithic
نوسنگی واپسین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای مقارن آغاز کاربرد مس و مفرغ در ابزارسازی که در آن سنگ هنوز مهمترین مادۀ خام مورد مصرف بود
-
چهر بر چهر نهادن
لغتنامه دهخدا
چهر بر چهر نهادن . [ چ ِ ب َ چ ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رخساره به رخساره نهادن . صورت روی صورت نهادن : بشد چهر بر چهر خسرو نهادگذشته سخن ها همه کرد یاد.فردوسی .
-
کوه چهر
لغتنامه دهخدا
کوه چهر. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریز که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گرفته چهر
لغتنامه دهخدا
گرفته چهر. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ چ ِ ] (ص مرکب ) رنجیده خاطر. مکدر. محزون . اندوهناک .