کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واپسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واپسی
لغتنامه دهخدا
واپسی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عقب ماندگی : قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین . نظامی .شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش . شانی . || به مجاز، ادبار : واپسی است گر فلک با تو بمهر رو کندورت دهد فزونیی آ...
-
واپسی
لغتنامه دهخدا
واپسی . [ پ َ ] (ص نسبی ) آخری . آخرین . واپسین : الهی به فریاد جانم رسی در آن دم که باشد دم واپسی .نزاری قهستانی (از دستورنامه چ روسیه ص 74).
-
واژههای مشابه
-
دل واپسی
لغتنامه دهخدا
دل واپسی . [ دِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل واپس . نگرانی و انتظار. (ناظم الاطباء). نگرانی از فوت چیزی یا پیش آمد بدی . (از فرهنگ عوام ). اضطراب خاطر. تعلق خاطر. چون کسی سفر کند و پای بند محبت عیال و اطفال باشد، گوید: می روم لکن دل واپسی دارم ...
-
دل واپسی
دیکشنری فارسی به عربی
قلق
-
دل واپسی
لهجه و گویش تهرانی
تعلق خاطر داشتن، نگرانی داشتن
-
بی دل واپسی
لغتنامه دهخدا
بی دل واپسی . [ دِ پ َ ] (ق مرکب ) (از: بی + دل + وا+ پس + ی ) بدون نگرانی . بدون تشویش . بدون اضطراب .
-
جستوجو در متن
-
ادبار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی، ۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
-
واپس بودن
لغتنامه دهخدا
واپس بودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . دنبال ماندن : ره راست رو تا به منزل رسی تو بر ره نه ای زین قبل واپسی .سعدی (بوستان ).
-
قلق
دیکشنری عربی به فارسی
ارنگ , تشويش , دل واپسي , اضطراب , انديشه , اشتياق , نگراني , ربط , بستگي , بابت , مربوط بودن به , دلواپس کردن , نگران بودن , اهميت داشتن , انديشناکي , انديشناک کردن يابودن , نگران کردن , اذيت کردن , بستوه اوردن , دلواپسي
-
بی کسی
لغتنامه دهخدا
بی کسی . [ ک َ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کس . بی خویشاوندی . || غربت . تنهایی . (ناظم الاطباء) : چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک اﷲکه روز بی کسی آخر نمیروی ز سرم . حافظ. || بی یاوری . (ناظم الاطباء). بی یار و یاوری : من نه از بی کسی اندر کف تو دادم د...
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پیشاهنگ . (از: پیش و آهنگ ، بمعنی کش و کشنده ) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث ). مقدمة. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن...
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض . [ غ َ رَ ] (ع مص ) تافتگی و اندوهناکی . به ستوه آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرضه منه ؛ ضجر منه و مل َّ. یقال : غرض بالمقام . (اقرب الموارد). تنگ دل شدن و ستوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلتنگ و ملول شدن . || شوق . آرزومند گردیدن . یقال :...