کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واْز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ولنگ و واز
لغتنامه دهخدا
ولنگ و واز. [ وِ ل ِ / ل َ گ ُ ](ص مرکب ، از اتباع ) گَل و گشاد. باز و گشاده . چهارطاق : در را ولنگ و واز گذاشته و رفته بود. || بی حساب وکتاب . بی نظم ونسق . بی ضبطوربط. بی قیدوبند.
-
ولنگ و واز
فرهنگ فارسی معین
(وِ لِ گُ) (ص مر.) (عا.) 1 - گَل و گُشاد. 2 - بی حساب و کتاب ، بی بند و بار.
-
دَرز واز کردن
لهجه و گویش تهرانی
تَرَک خوردن
-
وِلنگ(و)واز
لهجه و گویش تهرانی
بی نظم ،شلخته ،بی خیال
-
واز و وِلِنگ
فرهنگ گنجواژه
بی حساب و کتاب.
-
وِل و واز
فرهنگ گنجواژه
بی حساب.
-
ولنگ و واز
فرهنگ گنجواژه
گل و گشاد، برهنه،بی حساب.
-
واژههای همآوا
-
واز
واژگان مترادف و متضاد
باز، گشاده، گشوده، مفتوح، وا ≠ بسته
-
وعظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت ۲. تذکیر، خطابه، خطبه
-
واز
لغتنامه دهخدا
واز. (اِخ ) دهی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل که در 28 هزارگزی آمل قرار دارد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب با 540 تن سکنه که با آب رودخانه مشروب میشود و شغل اهالی زراعت و محصول آنجا غلات و لبنیات است دارای دبستان و راه مالر...
-
واز
لغتنامه دهخدا
واز. (ص ) صورتی از «باز» به معنی گشاده و مفتوح . (ناظم الاطباء). و رجوع به باز شود.
-
وعز
لغتنامه دهخدا
وعز. [ وَ ] (ع مص ) پیش آمدن به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). وریستاد برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ): و عز الیه فی کذا وعزاً؛ چنین پیش آمد او را در این کار، و این را در کردن و یا نکردن کار هر دو میگویند. (ناظم الاطباء).
-
وعظ
لغتنامه دهخدا
وعظ. [ وَ ] (ع مص ) عِظَة. موعظه . پند دادن به سخنان دل نرم کننده . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (تعریفات ) (از اقرب الموارد). پند دادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || در تداول ، بیان کردن روایات و احک...
-
واز
فرهنگ فارسی معین
(ص .) باز؛ گشوده .
-
وعظ
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پند دادن ، نصیحت کردن . 2 - سخنرانی دربارة امور شرعی . 3 - (اِ.) پند، اندرز.